*(این نوشته و احصای برخی از اختلال ها، تخلّفات، ناهنجاری ها، آسیب های اجتماعی، رذایل اخلاقی فردی و اجتماعی، در حال تکمیل، ویرایش، حذف و اضافات می باشد و قطعاً، نمی تواند نهایی و پایانی آن باشد؛ این موارد، به این شکل و به صورت یکجا، در هیچ منبعی، تجمیع و آورده نشده است و در بیشتر منابع موجود، حداکثر تا 40 مورد، احصاء شده است؛ این درحالی است که در نوشته پیش رو، تا بیش از 500 مورد، جمع آوری شده است. مطمئنم این نوشته، به این صورت، منبع و مرجعی برای پژوهشگران خواهد بود تا احیاناً، آن را ادامه بدهند و تکمیل نمایند. چنانچه، موارد جدیدی هم، به نظر شما مخاطبان و خوانندگان محترم می رسد، اعلام نمایید تا درج و اضافه گردد. محمدرضا باقرپور)
- اعتیاد سنتی.
- اعتیاد صنعتی.
- پولشویی.
- ازدواج غیرقانونی.
- اغتشاش در جامعه.
- نشر اکاذیب و شایعه.
- جیب بری.
- ترور.
- .
- زمین خواری.
- کودک همسری.
- کودک آزاری. (هرگونه بدرفتاری فیزیکی یا عاطفی، استفاده جنسی، غفلت یا رفتار همراه با بی توجهی یا استثمار تجاری یا سایر انواع استثمارها که منجر به آسیب واقعی یا احتمالی به سلامت جسمی و روانی، بقا و رشد یا کرامت کودک در زمینه روابط یا مسؤولیت، اعتماد یا قدرت شود.)
- همسر(زن)آزاری. (همسر آزاری، یعنی بدرفتاری یا خشونتی که از طرف مرد، بر زن اعمال می شود که این خشونت، ممکن است جسمی، روانی یا جنسی بوده باشد.)
- شوهرآزاری. (رفتاری آزار دهنده از سوی زن، علیه شوهر که در محیط خانواده، به وقوع می پیوندد و حقوق او را پایمال می کند؛ البته این آزار، ممکن است جنبه روانی، جنسی، اقتصادی، جسمی و. داشته باشد.)
- وجود کودکان خیابانی.
- تنبیه فیزیکی کودک. (کتک زنی)
- گروگان گیری.
- آدم ربایی.
- رشوه گرفتن.
- رشوه دادن.
- دیگرکشی.(قتل)
- خودکشی.
- طلاق.
- فرار فرزند از خانه.
- فرار زن از خانه شوهر.
- فرار مرد از خانه که معمولاً، به دلیل اعتیاد به مواد مخدر، بدهی، شوهرآزاری از طرف زن و. اتفاق می افتد.
- عکاسی و فیلمبرداری های پنهانی و غیرمجاز از اماکن،عمومی، مانند: باشگاه های ورزشی بانوان، تالارهای مجالس عروسی، سرویس های بهداشتی، اتاق های پرو، آرایشگاه ها، استخرهای نه و.
- اسیدپاشی.
- باجگیری.
- انجام بازی های غیرمجاز رایانه ای.
- خرید و فروش بازی های غیرمجاز رایانه ای.
- بیکاری.
- بی حجابی.
- بدحجابی.
- اختلاس.
- رانت.
- چاپ و پخش شب نامه.
- چاپ و پخش کتب غیرمجاز.
- چاپ و پخش مجلات و مطبوعات غیرمجاز.
- چاپ و نشر تصاویر غیرمجاز در بسترهای مختلف و به طرق مختلف.
- جعل انواع اسناد و مدارک.
- همجنس بازی.
- آمیزش با حیوانات. (وطی)
- مزاحمت های خیابانی برای دختران و بانوان.
- وندالیسم. (تخریب کنترلنشده اشیاء و آثار فرهنگی باارزش یا اموال عمومی، مثل: صندلی ها در استادیوم ورزشی و.)
- یادگاری نویسی روی دیوارها، اماکن عمومی مختلف، درختان و.
- راه اندازی مراکز فحشاء.
- تن فروشی و فحشاء و درآمد مالی از آن.
- خرید و فروش اسلحه و سایر وسایل انفجاری غیرمجاز، مثل نارنجک.
- نگهداری و حمل اسلحه غیرمجاز و سایر وسایل انفجاری غیرمجاز، مثل: نارنجک.
- خرید و فروش ترقه های غیرمجاز.
- ترقه بازی.
- خرید و فروش، حمل و نگهداری انواع مواد مخدر.
- مصرف انواع مواد مخدر.
- مصرف نوشیدنی های الکلی.
- خرید و فروش نوشیدنی های الکلی.
- تهیه مشروبات الکلی در منزل، به روش سنتی.
- زورگیری.
- تأسیس شرکت های هرمی.
- عضویت در شرکت های هرمی.
- شعارنویسی، علیه مسؤولان رده های مختلف.
- توالت نویسی.
- رد و بدل شدن ناسزا و فحش های رکیک، بین اشخاص.
- غیبت.
- تهمت.
- دروغگویی.
- خودخواهی.
- ذلت و خواری.
- تملق و چاپلوسی.
- خشم.
- بی غيرتی.
- افشاگری.
- نمّامی.
- چشم پوشی از حق.
- تجسس.
- سادگي و بلاهت.
- جلع و برهنگی.
- حميت. (جانبداری از باطل)
- بی تفاوتی نسبت به حق و باطل.
- محدودیت به عاطفه غریزی در انسان ها.
- بی عاطفگی.
- نفاق و دورویی.
- حفظ ظاهر برای جلوه گری و فريب مردم.
- هتك آبروی اسلام و مسلمانان.
- نامجویی و شهرت طلبی برای خويشتن.
- انزوا و گوشه گيری.
- افشای راز دیگران.
- خوف نداشتن از خدا. (جرأت و بی باكی.)
- تجری نسبت به خدا.
- مشخصات
*نمونه هایی از معروف ها و منکرهای اداری:
(این نوشته و احصای معروفات و منکرات اداری، در حال تکمیل، ویرایش، حذف و اضافات می باشد؛ عناوین معروفات و منکرات اداری، به صورت پراکنده، در برخی منابع و نوشته ها آمده اما به این صورت و یکجا، برای اولین بار است که آورده می شود؛ باشد که منبع و مورد استفاده علاقه مندان و پژوهشگران، واقع و نسبت به ادامه و تکمیل آن توسط محققان توانا، اقدام گردد. قطعاً این تعداد، نهایی نیست؛ لذا چنانچه موارد جدیدی، به نظرتان می رسد، اعلام نمایید تا درج و اضافه گردد. محمدرضا باقرپور)
نمونه هایی از معروف های اداری:
- اعمال بی طرفانه قوانین و مقررات جاری.
- رعایت اصل کرامت انسانی و رفتار محترمانه، انسانی و اسلامی با همکاران و ارباب رجوع، تحت هر شرایط.
- عدم تبعیض در تصمیمات مربوط به کارمندان و ارباب رجوع.
- دسترسی آسان به خدمات اداری، برای کارمندان و ارباب رجوع.
- دسترسی آسان به اطلاعات مورد نیاز.
- ایجاد شرایط لازم و کافی برای آگاهی به موقع همه کارمندان، مخاطبان دایمی و ارباب رجوع از تصمیمات و فرآیندهای اداری.
- وجود آزادی کامل در اظهارنظرها، پیشنهادها و انتقادهای اداری از سوی کارمندان، ارباب رجوع و واحدهای تحت تکفل در جلسات چه به صورت شفاهی چه به صورت مکتوب بدون هرگون عواقب ناشی از آن.
- پرهیز از شروط غیرقانونی و خارج از مقررات جاری در توافق نامه ها و قراردادهای اداری.
- رسیدگی به موقع و منصفانه، به شکایات و اعتراضات همکاران و ارباب رجوع.
- جبران مادی و معنوی ناشی از قصور احتمالی دستگاه اجرایی، در قبال کارمندان و ارباب رجوع.
- تکریم ارباب رجوع، در ورودی و خروجی و در صورت وم به بازرسی، بازرسی نامحسوس به جای بازرسی محسوس.
- اطلاع رسانی و توضیح محترمانه در خصوص دلیل ممانعت از ورود وسایل همراه، نظیر: کیف، دوربین عکاسی، ساک، تلفن همراه و.
- تعبیه مکانی مطمئن با دسترسی آسان برای وسایل همراه مراجعان.
- تکریم ارباب رجوع به لحاظ گفتاری و رفتاری و پرهیز از الفاظ اهانت آمیز و غیرمحترمانه.
- شفاف سازی و قابل دسترس بودن بخشنامه ها، دستورالعمل ها و مکاتبات غیرطبقه بندی شده اداری.
- پرهیز از تبعیض یا پنهان سازی در ابلاغ و اجرای بخشنامه ها، دستورالعمل ها و مکاتبات اداری.
- منع مطالبه مدارک اطلاعات و هزینه های اضافی و توجیه ارباب رجوع در خصوص هزینه های دریافتی.
- اطلاع رسانی در خصوص زمان مناسب انجام خدمت.
- آموزش حین خدمت، برای کارمندان.
- توجه به اسناد بالادستی در زمان اتخاذ تصمیم و صدور بخشنامه.
- پرهیز از انجام خدمت در ساعات و محیط های غیراداری.
- اطلاع رسانی در خصوص قابلیت و امکان تجدیدنظر در تصمیمات.
- داشتن فرآیندها و رویه های مشخص، به دور از تبعیض برای ارائه خدمت.
- اجتناب از تبعیض و اعمال سلیقه در اجرای قوانین.
- فراهم نمودن پاکیزگی و نظافت در فضای اداری.
- فراهم نمودن آرامش و سکوت در فضای اداری.
- مهیا نمودن محل مناسب انتظار برای مراجعان.
- متمرکز بودن فضای واحدهای اداری مرتبط با هم.
- پرهیز از تبعیض در اعمال صلاحیت ها و اختیارات اداری در همه سطوح، نظیر جذب نیرو، صدور مجوزها، واگذاری ها و.
- ایجاد فرصت های برابر شغلی، برای جذب نیروی انسانی.
- ایجاد فرصت های برابر ارتقای شغلی.
- محترم شمردن حق دسترسی سریع و آسان شخص و یا نماینده قانونی وی، به خدمات دستگاه اجرایی.
- اجتناب از انجام امور شخصی در ساعات اداری.
- راهنمایی مناسب مراجعان.
- حضور دایمی مقام تصمیم گیرنده، امضاکننده یا نماینده وی در اداره و دسترسی سریع و آسان ارباب رجوع به ایشان.
- عدم توقف خدمت به مراجعان، تحت هر شرایطی و عدم موکول کردن آن به مراجعه یا مراجعات بعدی با توجیه عدم حضور کارمند در اداره و مواردی از این قبیل.
- روان سازی خدمات و حذف رویه های زاید و مخل در ارائه خدمات.
- عدم تعطیلی خدمات اداری در ساعات اداری حتی به صورت موقت.
- اطلاع رسانی به موقع، در خصوص مدارک ناقص ارائه شده، توسط مراجعه کنندگان.
- آشناسازی مراجعان، با فرایند صدور مجوز، واحد مربوط و فرد رسیدگی کننده به تقاضا.
- ثبت دقیق تقاضاهای ارباب رجوع و ارائه شماره پیگیری.
- دسترسی آسان ارباب رجوع، به فرم های اداری.
.
Comparative Education
Comparative Education
به زودی، طولانی ترین متن فارسی بدون نقطه را برای علاقه مندان، ارائه خواهم کرد؛ این متن، در سامانه ثبت اثر هنری و ادبی، بارگذاری شده و در حال طی آخرین مراحل خود می باشد؛ علاوه بر آن، در مرکز مالکیت معنوی سازمان ثبت اسناد و املاک کشور نیز بارگذاری شده و در حال اکمال می باشد. اين كار من در واقع، يك كار جديدی نيست اما در نوع خود، بی نظير است؛ قبلاً، نوشته های بدون نقطه را در زبان عربی و فارسی داشته ايم.
Comparative Education
چندسال پیش، مسؤولیت یه امتحانی رو که قرار بود در سه سطح استان های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل برگزار بشه، به من سپرده بودند؛ شرکت کنندگان زیادی اومده بودن؛ آزمون قرار بود در دو مرحله علمی و عملی برگزار بشه. در مرحله آزمون عملی که چندروز بعد از مرحله علمی آن برگزار شده بود، متوجه حضور یه خانمی در سرجلسه شدم که فکر کردم و احتمال دادم اولین باره دارم می بینمش! در حالی که آزمون دهندگان مرحله عملی باید همون افراد آزمون دهنده مرحله علمی می بودن؛ رفتم کنار صندلیش و بالاسرش وایستادم؛ خوب نگاش کردم و تقریباً مطمئن شدم شخص دیگه ای هستش. دونفر بازرس هم از تهران اومده بودن؛ موضوع رو به اونا هم منتقل کردم و گفتم: اون خانم، به احتمال زیاد، جای نفر اصلی اومده و نیاز به بررسی داره. بازرسان، موضوع رو بررسی کردن؛ عکسارو که تطبیق دادن، اعلام کردن: نه ما مشکلی نمی بینیم و شرکت کننده، همون خانمیه که در مرحله علمی هم حضور داشته اما من قانع نشدم و همچنان، بر نظر خودم پافشاری می کردم. یکی از بازرس ها گفت: برادر خود دانی؛ اگر ایشون، همون خانمی باشند که در مرحله علمی هم شرکت کرده اند که همینطور هم هست و شما همچین موضوعی رو مطرح کنید و حرف شما درست درنیاد، اون ممکنه داد و بیدار راه بندازه و جلسه امتحان، به هم بخوره. من، مسؤولیت بررسی این موضوع و عواقبشو به عهده گرفتم؛ رفتم بالاسرش؛ کد ملیشو پرسیدم؛ درست جواب داد؛ خب معلومه دیگه اون قطعاً کد ملی کسی رو که به جاش اومده بود، حفظ کرده بوده؛ نام پدر و چندین مشخصات دیگه هم ازش پرسیدم؛ همه رو جواب داد؛ من کلافه شده بودم؛ می دونستم اون همونی نیست که باید سرجلسه می بود اما چه طوری می تونستم اثباتش کنم؟.
Comparative Education
چندسال پیش، یه آشنایی رو انداخته بودن زندان؛ وضعیتش، طوری بود که دادستان، ملاقات با زندانی رو به خاطر حُسن جریان بازپرسی، ممنوع اعلام کرده بود و فقط، نزدیکانش که در قانون هم مشخص شده، اجازه ملاقات داشتن که البته بعدها، در یکی از شعب تجدیدنظر، رأی قبلی تعدیل شد و درنهایت هم تبرئه اش کردن. اون روز، تصمیم گرفتم برم ملاقاتش؛ یه دوست دیگه ای هم داشتم در بخش اداری همون زندان که از کارمندان ارشد مجموعه بود؛ راحت بودم باهاش؛ بهش گفتم: من به عنوان برادر اون زندانی، می خوام بیام ملاقاتش. گفت: شوخی نکن؛ تو که برادر اون نیستی. گفتم: بله، نیستم؛ من هم نگفتم برادرش هستم؛ من گفتم: به عنوان برادرش. گفت: اگر قصد ملاقات داری باهاش، باید درخواست کتبی بدی تا با دستور یک مقام قضایی، مثل: قاضی ناظر زندان، قاضی پرونده یا رییس زندان، از ملاقات بهره مند بشی و قاضی شعبه اگه موافقت کرد، می تونی ملاقات داشته باشی و این کار، واسه خودش یه پروسه ای داره و ممکنه درنهایت قبول هم نکنن.
Comparative Education
دوستان لطف می کردند! برای ایجاد یک تنوع غذایی و تهیه غذایی خوشمزه، کفترچاهی می گرفتند؛ در کنار سایر دوستانی که سهم همه اونارو هم می دادن، بـــرای من هم هر چنــدروز یک بار، ســه تا کبوتر چاق و چله می آوردند.
Comparative Education
معظم له، در بیانیهگام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، در خصوص موضوع پژوهش، مراکز پژوهش و پژوهندگان، در سرفصل جداگانه ای و در فصل نخست آن، توصیه های اساسی فرموده اند که به شرح زیر، می باشد:
علم و پژوهش: دانش، آشکارترین وسیلهی عزّت و قدرت یک کشور است. روی دیگر دانایی، توانایی است. دنیای غرب به برکت دانش خود بود که توانست برای خود ثروت و نفوذ و قدرت دویستساله فراهم کند و با وجود تهیدستی در بنیان های اخلاقی و اعتقادی، با تحمیل سبک زندگی غربی به جوامع عقبمانده از کاروان علم، اختیار ت و اقتصاد آنها را به دست گیرد. ما به سوءاستفاده از دانش مانند آنچه غرب کرد، توصیه نمی کنیم، امّا مؤکّداً به نیاز کشور به جوشاندن چشمهی دانش در میان خود اصرار میورزیم. بحمدالله استعداد علم و تحقیق در ملّت ما از متوسّط جهان بالاتر است. اکنون نزدیک به دو دهه است که رستاخیز علمی در کشور آغاز شده و با سرعتی که برای ناظران جهانی غافلگیرکننده بود - یعنی یازده برابر شتاب رشد متوسّط علم در جهان- به پیش رفته است. دستاوردهای دانش و فنّاوری ما در این مدّت که ما را به رتبهی شانزدهم در میان بیش از دویست کشور جهان رسانید و مایهی شگفتی ناظران جهانی شد و در برخی از رشتههای حسّاس و نوپدید به رتبههای نخستین ارتقاء داد، همهوهمه در حالی اتّفاق افتاده که کشور دچار تحریم مالی و تحریم علمی بوده است.
Comparative Education
*(این نوشته و احصای برخی از اختلال ها، تخلّفات، ناهنجاری ها، آسیب های اجتماعی، رذایل اخلاقی فردی و اجتماعی، گرچه کامل ترین است که تا به حال، نوشته شده است اما همچنان، در حال تکمیل، ویرایش، حذف و اضافات می باشد و قطعاً، نمی تواند نهایی و پایانی آن باشد؛ این موارد، به این شکل و به صورت یکجا، در هیچ منبعی، تجمیع و آورده نشده است و در بیشتر منابع موجود، حداکثر تا 40 مورد، احصاء شده است؛ این درحالی است که در نوشته پیش رو، تا بیش از 500 مورد، جمع آوری شده است. مطمئنم این نوشته، به این صورت، منبع و مرجعی برای پژوهشگران خواهد بود تا احیاناً، آن را ادامه بدهند و تکمیل نمایند. چنانچه، موارد جدیدی هم، به نظر شما مخاطبان و خوانندگان محترم می رسد، اعلام نمایید تا درج و اضافه گردد. محمدرضا باقرپور)
- اعتیاد سنتی.
- اعتیاد صنعتی.
- پولشویی.
- ازدواج غیرقانونی.
- اغتشاش در جامعه.
- نشر اکاذیب و شایعه.
- جیب بری.
- ترور.
- .
- زمین خواری.
- کودک همسری.
- کودک آزاری. (هرگونه بدرفتاری فیزیکی یا عاطفی، استفاده جنسی، غفلت یا رفتار همراه با بی توجهی یا استثمار تجاری یا سایر انواع استثمارها که منجر به آسیب واقعی یا احتمالی به سلامت جسمی و روانی، بقا و رشد یا کرامت کودک در زمینه روابط یا مسؤولیت، اعتماد یا قدرت شود.)
- همسر(زن)آزاری. (همسر آزاری، یعنی بدرفتاری یا خشونتی که از طرف مرد، بر زن اعمال می شود که این خشونت، ممکن است جسمی، روانی یا جنسی بوده باشد.)
- شوهرآزاری. (رفتاری آزار دهنده از سوی زن، علیه شوهر که در محیط خانواده، به وقوع می پیوندد و حقوق او را پایمال می کند؛ البته این آزار، ممکن است جنبه روانی، جنسی، اقتصادی، جسمی و. داشته باشد.)
- وجود کودکان خیابانی.
- تنبیه فیزیکی کودک. (کتک زنی)
- گروگان گیری.
- آدم ربایی.
- رشوه گرفتن.
- رشوه دادن.
- دیگرکشی.(قتل)
- خودکشی.
- طلاق.
- فرار فرزند از خانه.
- فرار زن از خانه شوهر.
- فرار مرد از خانه که معمولاً، به دلیل اعتیاد به مواد مخدر، بدهی، شوهرآزاری از طرف زن و. اتفاق می افتد.
- عکاسی و فیلمبرداری های پنهانی و غیرمجاز از اماکن،عمومی، مانند: باشگاه های ورزشی بانوان، تالارهای مجالس عروسی، سرویس های بهداشتی، اتاق های پرو، آرایشگاه ها، استخرهای نه و.
- اسیدپاشی.
- باجگیری.
- انجام بازی های غیرمجاز رایانه ای.
- خرید و فروش بازی های غیرمجاز رایانه ای.
- بیکاری.
- بی حجابی.
- بدحجابی.
- اختلاس.
- رانت.
- چاپ و پخش شب نامه.
- چاپ و پخش کتب غیرمجاز.
- چاپ و پخش مجلات و مطبوعات غیرمجاز.
- چاپ و نشر تصاویر غیرمجاز در بسترهای مختلف و به طرق مختلف.
- جعل انواع اسناد و مدارک.
- همجنس بازی.
- آمیزش با حیوانات. (وطی)
- مزاحمت های خیابانی برای دختران و بانوان.
- وندالیسم. (تخریب کنترلنشده اشیاء و آثار فرهنگی باارزش یا اموال عمومی، مثل: صندلی ها در استادیوم ورزشی و.)
- یادگاری نویسی روی دیوارها، اماکن عمومی مختلف، درختان و.
- راه اندازی مراکز فحشاء.
- تن فروشی و فحشاء و درآمد مالی از آن.
- خرید و فروش اسلحه و سایر وسایل انفجاری غیرمجاز، مثل نارنجک.
- نگهداری و حمل اسلحه غیرمجاز و سایر وسایل انفجاری غیرمجاز، مثل: نارنجک.
- خرید و فروش ترقه های غیرمجاز.
- ترقه بازی.
- خرید و فروش، حمل و نگهداری انواع مواد مخدر.
- مصرف انواع مواد مخدر.
- مصرف نوشیدنی های الکلی.
- خرید و فروش نوشیدنی های الکلی.
- تهیه مشروبات الکلی در منزل، به روش سنتی.
- زورگیری.
- تأسیس شرکت های هرمی.
- عضویت در شرکت های هرمی.
- شعارنویسی، علیه مسؤولان رده های مختلف.
- توالت نویسی.
- رد و بدل شدن ناسزا و فحش های رکیک، بین اشخاص.
- غیبت.
- تهمت.
- دروغگویی.
- خودخواهی.
- ذلت و خواری.
- تملق و چاپلوسی.
- خشم.
- بی غيرتی.
- افشاگری.
- نمّامی.
- چشم پوشی از حق.
- تجسس.
- سادگي و بلاهت.
- جلع و برهنگی.
- حميت. (جانبداری از باطل)
- بی تفاوتی نسبت به حق و باطل.
- محدودیت به عاطفه غریزی در انسان ها.
- بی عاطفگی.
- نفاق و دورویی.
- حفظ ظاهر برای جلوه گری و فريب مردم.
- هتك آبروی اسلام و مسلمانان.
- نامجویی و شهرت طلبی برای خويشتن.
- انزوا و گوشه گيری.
- افشای راز دیگران.
- خوف نداشتن از خدا. (جرأت و بی باكی.)
- تجری نسبت بهمشخصات
Comparative Education
زمستان(مهدی اخوان ثالث)
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت؛
سرها، در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه، جز پیش پا را دید، نتواند
که ره، تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما، سخت سوزان است.
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک؛
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس، کاین است؛ پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟.
Comparative Education
یه آشنای فارسی زبونِ مهمونی رو، با خودمون همراه کردیم؛ بردیم بازار مسقف تبریز1 ؛ در یه جایی از اون بازار، این دوستمون، با تعجّب، ازم پرسید: قارون، مگه آدم بدی نبوده؟ گفتم: آره خب؛ چه طور مگه؟ گفت: آخه من الآن یه جایی دیدم اسم مغازه رو، قارون گذاشته بودن! گفتم: کوش؟! گفت: رد شدیم. گفتم: نشونم بده. برگشتیم به عقب؛ زیاد جلو نرفته بودیم؛ وقتی نشونمون داد که روی شیشه، نوشته شده: قارون، دسته جمعی خندیدیم؛ ما می خندیدیم و اون فارسی زبان، هاج و واج مونده بود و بر و بر مارو نگاه می کرد و بیشتر و بلندتر می شد خنده مان.
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
عزیزی رو از دست داده بودم؛ شام غریبانش، بلند شدم رفتم یه غذایی بگیرم بیارم برای مهمونا؛ آخرشب بود؛ رفتم به یه کبابی؛ گوشت چرخکرده داشت اما آماده و سیخ کرده اشو نداشت و تموم شده بود؛ ازطرفی دیگه، شاگردش هم رفته بود و کمکی نداشت؛ گفت: گوجه فرنگی نداره. بهم گفت: خودم کباب هارو حل می کنم و سریع، کارشو شروع کرد و تکنفره، کباب های زیادی رو سیخ کرد. رفتم از یخچال، چندتا نوشابه بزرگ ورداشتم و داخل پلاستیک کردم.
Comparative Education
در حاشیه یکی از شهرستان ها، برای اسکن قسمتی از یه رومه ای، وارد مغازه فتوکپی شدم؛ یه پسربچه ای، بدون جوراب و با دمپایی پلاستیکی و بدون بالاپوش و در حالی که لباس گرم و خوبی هم به تن نداشت و کمی هم مضطرب، به نظر می رسید و در قسمتی از پلیورش، یه هارمونی رنگی دیده می شد از رنگ های گرمِ زرد و قهوه ای و نارنجیِ ناشی از سوختگی که نشان از آن داشت که متعلق به خانواده متوسط به پایینی هستش و احتمالاً هم که یه دست بیشتر لباس نداشته و ناگزیر بوده لباسشو، روی بخاری و با شتاب، خشکش بکنه، با یه پنج هزار تومانی لوله کرده و مچاله شده در دست که محکم گرفته بود، وارد مغازه شد؛ از خانم پشت کامپیوتر، می خواست تا انشایی رو با موضوع علم، بهتر است یا ثروت؟ از کامپیوتر دربیاره و چاپ کنه براش و چه قدر هم عجله داشت و هی، خواسته اشو تکرار می کرد.
Comparative Education
مدتی قبل، در یکی از هنرستان ها، مدیر بودم؛ اون روز، چند نفر از استادان، در دفتر حضور داشتن؛ یه دانش آموزی، سراسیمه، وارد دفتر شد؛ وقتی دید تنها نیستم، گفت: آقا اجازه؟ بعداً می آم؛ می گم! گفتم: نه، راحت باش و همین الآن، بگو. گفت: آقا اجازه؟ و با یه مقدمه ای و با صغری کبری کردن و پوزش خواستن، سرانجام گفت: فلان دانش آموز، ادای شمارو درمی آره همیشه و تقلید می کنه شمارو؛ حرکات شمارو انجام می ده و صداتونو درمی آره آقا. گفتم: باشه می تونی بری. زنگ تفریح بعدی، گفتم بگن اون دانش آموز بیاد دفتر. وقتی اومد، بهش گفتم: شنیده ام تقلید هم می کنی؟ درسته؟ گفت: آقا نه؛ آقا ببخشید؛ آقا دیگه از این کارا نمی کنم؛ آقا. گفتم: بسه دیگه؛ باید اجراء کنی؛ نقش منو، اجراء کن. گفت: آقا نمی تونم؛ آقا این دفعه رو ببخشید. گفتم: اجراء کن؛ زود باش. گفت: آقا اینجا که نمی شه پیش آقا معلمان. گفتم: زود باش اجراء کن.
Comparative Education
امروز، با یه مصرف کننده شیشه، همکلام شدم؛ می گفت: مدتی است ترک کرده؛ گفتم: چه طور شد ترک کردی؟ گفت: یه روز، پسرم بدون هیچ مقدمه ای و خیلی صریح، بهم گفت: بابا مایه ذلّت شده ای تو. گفتم: خفه شو کرّه خر؛ تو می دونی ذلت، با کدوم ذِ نوشته می شه؟ گفت: در مدرسه هم سر به زیر و شرمگینه. مادرشو صدا زدم؛ گفتم: پایپ منو بیار. گفت: واسه چی دیگه؟! امروز، مصرف داشتی که؛ باز واسه چی پایپو می خوای؟! بچه است دیگه نفهمیده؛ حالا یه چیزی گفته؛ تو اعصابتو خرد نکن. این دفعه رو خیلی محکم داد زدم و گفتم: زن پایپو بیار. پایپو که آورد؛ محکم زدمش به دیوار؛ خرده شیشه ها ریخت روی فرش؛ زنم گفت: باز معطّل می مونی مرد؛ حالا می بینی. بلند شدم رفتم حموم؛ با آب سرد، دوش می گرفتم؛ زیر دوش، فکرهای خوبی می کردم؛ با خودم حرف می زدم؛ تصمیم خودمو گرفته بودم؛ روزهای اول، خیلی بهم فشار اومد؛ ترک اعتیاد به شیشه، اون هم در خونه، خیلی سخته.
Comparative Education
از شهر، فرار کرده بود؛ گاه گاهی، سر می زدم بهش؛ غذا می بردم براش و ازش می پرسیدم چی دوست داره تا ببرم براش؛ اون روز، باز هم توی جاده دیدمش؛ خیلی دوست داشتم یه گپی باهاش بزنم و درد دلشو گوش کنم؛ مردم می گفتن: دیوونه است.» کلی باهم حرف زدیم. می گفت: من، خودم یکی از معروفترین! افراد هستم؛ خیلی ها، راجع به من و پشت سر من، حرف می زنن؛ امان از دست این مردم؛ این، یعنی معروفیّت!» وقتی ازش پرسیدم: چرا صورتشو سیاه کرده؟» گفت: شما مگه خودتون توی موقعیت های مختلف، رنگ عوض نمی کنید؟ من هم وقتی بیرون از شهرم، اینجوری رنگ عوض می کنم و استتار می کنم اما نه از ترس حیوانات بلکه از ترس انسان ها! تا آسیبی بهم نرسه؛ آسیب یک انسان، از آسیب یک حیوان، مهلک تر و زمین گیرتره.» بهش گفتم: لااقل، یه وسیله ارتباطی جور می کردی واسه خودت؛ الآنه، همه دیگه موبایل دارن؛ از اون ارزوناش هم می تونی بگیری.» گفت: من دوست دارم ارتباطم با همه، صورت به صورت باشه؛ من وقتی هستم، با تمام وجود هستم و وقتی نیستم، به کلی نیستم.» پرسیدم: اینجا راحتی؟» گفت:.
Comparative Education
وقتی علت رنگ رفتگی شلوارش را پرسیدم، گفت: دیشب، آخر وقت، شلوارم را شستم و روی طناب، پهن کردم.» می گفت: حدس میزدم شلوارم تا صبح، خشک نمی شود؛ واسه همین هم، زودتر بیدار شدم تا با اتو، هم خشکش کنم و هم صافش کنم.
Comparative Education
مسافر تهران بودم؛ کنارم، یه نوجوانی نشسته بود؛ من، هنوز هم طرفدار نشستن در کنارِ پنجره و لذّت بردن از منظره بیرون هستم؛ چه اتوبوس باشه؛ چه هواپیما؛ اون روز هم، طرف شیشه نشسته بودم؛ مثل من، زیاد حرف نمی زد؛ کمی، افسرده به نظر می رسید؛ به نظرم، رفتارش عادی نبود؛ بعد از یه مسیری، نگاهم به کف دستش افتاد؛ ولو شده بود و کاملاً به صندلی اتوبوس، تکیه کرده بود؛ سرش افتاده بود و کف دستش، رنگی بود؛ ازش پرسیدم: چرا اینجوری شده دستت؟ چیزی شده؟» حرف نزد؛ با حرکات چشمانش، تأیید کرد که چیزی شده؛ اون یکی دستش، یه قوطی پلاستیکی خالی قرص بود؛ از دستش، گرفتم و فهمیدم قرصارو ریخته کف دستش و لحظاتی رو احتمالاً نگه داشته تا فکر! بکنه و بعد، تصمیم خودشو گرفته و بعداً هم که همه صدتا قرصو بالا انداخته؛ رنگ کف دست هم مال روکش قرص بوده. من چون مدتی رو در داروخونه کار کرده بودم، داروهارو کم و بیش می شناختم؛ اون قرص، در داروخونه ها، معمولاً در شکل های 10 میلی گرمی، 20 میلی گرمی و 40 میلی گرمی وجود داره؛ اون پسر، 40 میلی گرمیشو انداخته بود؛ یعنی 100 تا قرص 40 میلی گرمی. من فهمیدم که قصدش، خودکشی بوده.
Comparative Education
Comparative Education
جلوتر رفت؛ به نظر، آشنا می اومد؛ بازهم جلوتر رفت؛ اونو شناخت؛ یادش اومد که چه قدر کتکش زده اما چرا آدم نشده! از دور و بریاش اجازه خواست باهاش چند کلمه حرف بزنه؛ ازش پرسید: تو اینجا چیکار می کنی؟ مگه چی شده؟ چیکار کردی آوردنت اینجا؟» با صدایی آروم، جواب داد: آقای ناظم! من هم مثل شما و همه انسان ها، به خودم و شخصیت خودم، علاقه مند بودم؛ همیشه، میخواستم مورد احترام باشم اما کلمات توهین آمیز و نگاه های تحقیرآمیز شما و امثال شما، اون هم در میون یه جمعی، منو درهم می پیچید و ناراحتم می کرد اما نمی تونستم چیزی بگم؛ رفتارهای توبیخ آمیز و ملامت بار شما، منو به رنج و تشویش می افکند و شخصیتم را متزل و خرد می کرد؛ شما و امثال شما، منو طرد می کردین و.
Comparative Education
مدیران موفق، فعالیت های کاری مديران ادارات كل فرهنگ و ارشاد اسلامى و چالش های اساسی مدیران فرهنگی.
مدیر موفق
چه عوامــلى، در افزايـش و كاهـش موفقيت مديــران، مؤثر است؟ قبـل از هـر بحثـى، لازم است تعريف مديريت را، از نظـر آقاى دكتر على رضائيان، از ذهن بگذرانيم: مديريت، فرايند به كارگيرى مؤثر و كارآمد منابع مادى و انسانى در برنامه ريزى، سازماندهى، بسيج منابع و امكانات، هدايت و كنترل است كه براى دستيابى به اهداف سازمانى و بر اساس نظام و ارزش مورد قبول، صورت مى گيرد. چه عواملى، باعث افزايش قدرت اين مفهوم، يعنى مديريت مى شود و از يك مدير عادى، مديرى موفق و كارآ مى سازد؟ واژه مديريت كه در اين نوشته، به صورت عام به كار مى رود، مى تواند شامل كليه مديران به مفهوم كلمه باشد؛ اين مدير، مىتواند مدير يك كارخانه بزرگ، مديركل يك اداره، مدير دبستان يا مدير يك شركت كوچك باشد. در مرحله نخست، بايد ديد كه چه عواملى، باعث مى شود شخصى، به مرحله مديريت برسد و در خود، احساس توانايى و قدرت اداره يك مجموعه را بکند؟ شخصى كه داراى خصايلى، همچون: عزت نفس، هوش زياد، ابتكار، شوخ طبعى، برون گرايى، كنترل خود و ديگران، قدرت تصميم گيرى، مصمم در رسيدن به يك هدف و پىگيرى جدى آن، اراده قوى و پايدار، واقع بينى، عدم نااميدى، تلاش زياد در رسيدن به هدف و. باشد، امكان زيادى براى رسيدن به مرحله مديريت را دارد و مى تواند و البته نه ااماً مدير بشود که اين مدير، ممكن است مدير يك شركت بلندپايه يا مدير يك دبستان نيز باشد. تشديد و تقويت عواملى كه باعث موفقيت و رسيدن يك شخص، به مرحله مديريت شده است، خود مى تواند باعث افزايش كارآيى يك مدير بشود و برعكس، تضعيف آن عوامل، باعث كاهش موفقيت مديران خواهد شد. يك مدير، وقتى موفق است كه بتواند از عهده انجام كارهاى تخصصى و حرفه اى و فنى برآيد؛ او بايد زيردستان خود را خوب بشناسد و به آنها توجه كند؛ مدير موفق، هميشه يك كانال هايى را براى ارتباط كاركنان باز مى گذارد. مديرى موفق است كه ضمن پذيرش مسؤوليت با جان و دل، الگوى مناسبى براى زيردستانش باشد. مدير، وقتى كارآيى اش بيشتر خواهد شد كه بتواند رفتار و اعمال كاركنان را، با توجه به هدف نهايى آن سازمان، در كنترل و هدايت خود داشته و قدرت تصميم گيرى داشته باشد. سايق قوى براى قبول مسؤوليت و تكميل وظايف، پافشارى و پشتكار در تعقيب هدف ها، تهور و ابتكار در حل مسايل، انگيزه براى ابتكار عمل در موفقيت هاى اجتماعى، اعتماد به نفس و احساس هويت فردى، تمايل به پذيرفتن عواقب تصميم ها و اعمال، آمادگى براى پذيرش و جذب فشار روانى متقابل، قدرت تحمل ناكامى، توان نفوذ در رفتار ديگران و ظرفيت سازمان دادن نظام هاى تعادل اجتماعى براى هدفى كه در دست است، نياز شديد به قدرت، نياز كمتر به وابستگى عاطفى، خود كنترلى قوى و تعقلى بودن و نه احساسى و مواردی مشابه، از خصوصيات مشترك همه مديران است. اگر بتوان در مديران، اين سايق ها را تقويت كرد، قطعاً مديران قوى و موفقى خواهيم داشت. يك مدير خوب، بايد به اطلاعات فعلى خود، قانع نباشد و هميشه، اطلاعات خود را ارتقاء دهد و اين ارتقاء، مى تواند از طريق رسمى و آموزشگاه ها و ضمن خدمت ها و مراكز عالى يا از طريق مراکز غیر رسمی و رسانه ها و مطالعه كتب مختلف باشد. مديرى كه به كاركنان خود، نيكی ها و مساعدت هاى اداری و شخصى مى كند، مورد احترام قرار مى گيرد و در نتيجه، در كارها، با همكارى صميمانه كاركنان، مواجه شده و در نهایت، با موفقيت بيشترى، پيش مى رود؛ چون، در واقع، همكارى كاركنان و زيردستان، باعث موفقيت و افزايش كارآيى يك مدير مى شود و مدير، بدون كاركنان، معنى پيدا نمى كند. يك مدير موفق و كارآ، بايد براى شنيدن حرف هاى كاركنان خود، وقتی را اختصاص دهد و در جستجوى رفاه شخصى افراد تحت مديريت خود باشد. يك مدير، اگر بخواهد موفق باشد و اين موفقيت، بر كارآيى اش، تأثير بگذارد، بايد با همه كاركنان، به شيوه اى برابر رفتار كند و از طرفى، قابل نزديك شدن و مهربان باشد. او، طورى بايد رفتار كند كه وقتى با اعضاء صحبت مى كند، آنها احساس راحتى داشته باشند. يك مدير موفق و كارآ، بايد پيش از آنكه تصميم در مورد موضوع هاى مهم را به اجرا مى گذارد، موافقت كاركنان را در مورد آنها، جلب كند. يك مدير اگر مى خواهد كارآيى اش بالا رود و موفقيت بيشترى در كارش حاصل نمايد، بايد نگرش خود را، براى كاركنان، كاملاً مشخص سازد؛ او، به شيوه اى بايد سخن بگويد كه مورد سؤال قرار نگيرد. او بايد كاركنان را، بسته به كارآيى و تخصصشان، به كارهاى مشخص و معينى بگمارد. مدير موفق، توجه دارد كه كاركنان، هماهنگ باشند و اهداف خود را، با اهداف سازمان، در يك خط قرار دهند. مدير بايد بتواند ديگران را، تحت نفوذ خود قرار داده و رفتار آنان را، هدايت و كنترل نمايد. يك مدير، وقتى موفق است كه بتواند توانایي هاى ذهنى خود را، براى ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد، به كار گيرد و در واقع، خلاقيت داشته باشد؛ به عنوان مثال، يك شركت، بايد محصول و خدمتى را ارايه دهد كه مورد نياز مشتريان باشد. نياز مشتريان، با گذشت زمان، تغيير مى كند و نتیجتاً، محصول يا خدمت مورد نياز مشتريان، بايد با قيمت و كيفيت خوب و در زمان مناسب و با شکلی جدید، ارايه گردد. اگر شركت، خود را، با اين تغييرات و نيازها، هماهنگ نسازد، ممكن است ضمن تحمل هزينه هنگفت، چنانكه بايد، به اهداف خود دست نيابد. خلاقيت، براى بقاى هر سازمانى، لازم است. در طى زمان، سازمان هاى غيرخلاق، از صحنه، محو می شوند و اگر چنين سازمانى ممكن باشد در عملياتى كه در يك مقطع از عمر خود درگير آن است، موفق شود، سرانجام، مجبور به تعطيلی يا تغيير سيستم مى گردد.
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
در چندساله اخیر، برخی از نوجوانان و جوانان ایرانی و البته اخیراً، میانسالان و پیرمردان و پیرن عاقل! و عاقله! هم به این جمع پرشور! ولنتاینی ها پیوسته اند. بسیاری از ایرانی ها! روز ۱۴ فوریه را که معمولاً 25 ام بهمن ماه است، با عنوان ولنتاین که مربوط به ما و فرهنگ ما نیست و البته برخی از خودی ها هم برای آن معادل های فارسی و تاریخچه های ایرانی می بافند، درحالی که معرف یک سبک زندگی غربی است، جشن میگیرند و ابراز عشق می کنند! عشق، حالت بد و مذمومی نیست و همه انسان های عاقل، این موضوع را می دانند و جزو بدیهیات است و نیاز به بررسی فلسفی آن نیست و در فرهنگ خودمان، از خیلی وقت پیش و شاید قبل از اروپاییان، به مفهوم واقعی آن به کرار پرداخته شده است و با اندک تأمل در آثار شاعران و نویسندگان هم می شود به راحتی به این نتیجه رسید. با یک جستجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشته های ایران زمین در طول تاریخ، در کتاب های یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانی ها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم.
Comparative Education
باسمه تعالی
رونق تولید - رهبر معظم انقلاب اسلامی»
تاریخ: 98/11/24
جناب آقای دکتر محمدرضا پورمحمدی
استاندار محترم آذربایجان شرقی
سلام علیکم؛
احتراماً، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید سردار سلیمانی و همرزمان ایشان و عرض تسلیت، به مناسبت وداع و فراق تعدادی از هم میهنان، در مراسم مربوط و همچنین در حادثه اخیر سقوط هواپیمای مسافربری و با گرامیداشت سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و قیام 29 بهمن تبریز، سرسلسله قیام های انقلاب اسلامی، چنانکه استحضار دارید در سال های اخیر، به دلایل متعددی، از جمله: حاشیه نشینی، مهاجرت ها و توسعه شهرنشینی و سایر عوامل دخیل و به تبع آن، تولید بیشتر زباله، شاهد تولید مثل و ازدیاد آسان سگ ها در شهرستان ها و به ویژه مراکز استان ها بوده ایم و کلانشهر تبریز نیز از این شرایط، مستثنی نبـوده است. به دنبـال ازدیاد نسل سگ های بی صاحب، شهـرداران نواحـی مختلف در شهرها، بـرای کـاهش جمعیت سگ ها، ناگـزیر و متأسفـانـه، اولیـن، سـاده تـرین و کـم هزینه تریـن راه را انتخاب و آن را به صـورت پنـهان و یا علنـی و به شیوه های مختلف، عملیاتـی کـرده اند که گزارش هـای مردمـی و تأییـد ناپدید شدن سگ ها در برخی مناطق و مستندات صوتـی و تصویـری تهیه شده و موجود از نحـوه معدوم سازی به روش تزریق سم و اسید و یا به شیوه های دیگر، ازجمله تیراندازی ها در برخی مناطق شهـرهای مختلف به سمت سگ ها و حذف فیزیکی آنها در سال های اخیر که معمولاً یک پای شهرداری ها هم در میان است، صدای طیف گستره ای از حامیان حیوانات را درآورده که مصداق های عینی و مستند تصویـری زیادی در این خصوص، موجـود می باشد که در بـرخی رسانـه ها و پایگـاه های خبـری نیز منعکس شده است.
بیشتر شهرداری ها، معمولاً و هیچوقت، زیر بار موضوعی به نام سگكشی نمیروند و ادعایشان هم این است كه سگهای مریض را از سگهای سالم جدا میكنند و بعد از جداسازی است که به زندگی آنها خاتمه میدهند؛ درحالی كه معیار مشخصی هم بـرای تشخیص این مریـض بـودن سگها ندارنـد و اسمی كه بـرای این كـار گذاشتهانـد، مـرگ با تـرحـم! است و وقتـی هم دستشان رو می شود، همه تقصیرها را به گردن پیمانکاران خاطی می اندازند؛ درحالی که پیمانکاران، طبق قراردادهای منعقده، از شهرداران و زیرمجموعه های آنها دستـور می گیرنـد و خودسرانـه نمی تواننـد دست به سگ کشـی بـزنند؛ ضمن اینکـه جمـع آوری و معدوم سازی سگهای رهاشده، برای عده ای، درآمدزایی دارد و اين در آمدزايی، بستری برای انجام برخـی تخلفات وسوسه انگيز، ایجاد می کند که به دام انداختن سگ در خارج از محدوده خدمات شهری، پرورش و تكثير و توله کشی سگها برای فروش به طرح و انتقال سگ از ساير مكانها، از جمله تخلفاتی است كه احتمال دارد در اين طرح رخ بدهد؛ ضمن اینکه شهرداری ها در کشتار سگ ها، از شهروندان هزینه می کنند و رفاه، آسایش و امنیت بهداشتـی آنها را مطرح و به رخ می کشند.
Comparative Education
در چندساله اخیر، برخی از نوجوانان و جوانان ایرانی و البته اخیراً، میانسالان و پیرمردان و پیرن عاقل! و عاقله! هم به این جمع پرشور! ولنتاینی ها پیوسته اند. بسیاری از ایرانی ها! روز ۱۴ فوریه را که معمولاً 25 ام بهمن ماه است، با عنوان ولنتاین که مربوط به ما و فرهنگ ما نیست و البته برخی از خودی ها هم برای آن معادل های فارسی و تاریخچه های ایرانی می بافند، درحالی که معرف یک سبک زندگی غربی است، جشن میگیرند و ابراز عشق می کنند! عشق، حالت بد و مذمومی نیست و همه انسان های عاقل، این موضوع را می دانند و جزو بدیهیات است و نیاز به بررسی فلسفی آن نیست و در فرهنگ خودمان، از خیلی وقت پیش و شاید قبل از اروپاییان، به مفهوم واقعی آن به کرار پرداخته شده است و با اندک تأملی در آثار شاعران و نویسندگان هم می شود به راحتی به این نتیجه رسید. با یک جستجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشته های ایران زمین در طول تاریخ، در کتاب های یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانی ها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم.
Comparative Education
معظم له، در بیانیهگام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، در خصوص موضوع فرهنگ، توصیه های اساسی فرموده اند که به شرح زیر، می باشد:
مدیران جوان، کارگزاران جوان، اندیشمندان جوان، فعّالان جوان، در همهی میدانهای ی و اقتصادی و فرهنگی و بینالمللی و نیز در عرصههای دین و اخلاق و معنویّت و عدالت، باید شانههای خود را به زیر بار مسئولیّت دهند، از تجربهها و عبرتهای گذشته بهره گیرند، نگاه انقلابی و روحیهی انقلابی و عمل جهادی را به کار بندند.».
Comparative Education
باسمه تعالی
رونق تولید - رهبر معظم انقلاب اسلامی»
تاریخ: 98/11/24
جناب آقای دکتر محمدرضا پورمحمدی
استاندار محترم آذربایجان شرقی
سلام علیکم؛
احتراماً، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید سردار سلیمانی و همرزمان ایشان و عرض تسلیت، به مناسبت وداع و فراق تعدادی از هم میهنان، در مراسم مربوط و همچنین در حادثه اخیر سقوط هواپیمای مسافربری و با گرامیداشت سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و قیام 29 بهمن تبریز، سرسلسله قیام های انقلاب اسلامی، چنانکه استحضار دارید در سال های اخیر، به دلایل متعددی، از جمله: حاشیه نشینی، مهاجرت ها و توسعه شهرنشینی و سایر عوامل دخیل و به تبع آن، تولید بیشتر زباله، شاهد تولید مثل و ازدیاد آسان سگ ها در شهرستان ها و به ویژه مراکز استان ها بوده ایم و کلانشهر تبریز نیز از این شرایط، مستثنی نبـوده است. به دنبـال ازدیاد نسل سگ های بی صاحب، شهـرداران نواحـی مختلف در شهرها، بـرای کـاهش جمعیت سگ ها، ناگـزیر و متأسفـانـه، اولیـن، سـاده تـرین و کـم هزینه تریـن راه را انتخاب و آن را به صـورت پنـهان و یا علنـی و به شیوه های مختلف، عملیاتـی کـرده اند که گزارش هـای مردمـی و تأییـد ناپدید شدن سگ ها در برخی مناطق و مستندات صوتـی و تصویـری تهیه شده و موجود از نحـوه معدوم سازی به روش تزریق سم و اسید و یا به شیوه های دیگر، ازجمله تیراندازی ها در برخی مناطق شهـرهای مختلف به سمت سگ ها و حذف فیزیکی آنها در سال های اخیر که معمولاً یک پای شهرداری ها هم در میان است، صدای طیف گستره ای از حامیان حیوانات را درآورده که مصداق های عینی و مستند تصویـری زیادی در این خصوص، موجـود می باشد که در بـرخی رسانـه ها و پایگـاه های خبـری نیز منعکس شده است.
بیشتر شهرداری ها، معمولاً و هیچوقت، زیر بار موضوعی به نام سگكشی نمیروند و ادعایشان هم این است كه سگهای مریض را از سگهای سالم جدا میكنند و بعد از جداسازی است که به زندگی آنها خاتمه میدهند؛ درحالی كه معیار مشخصی هم بـرای تشخیص این مریـض بـودن سگها ندارنـد و اسمی كه بـرای این كـار گذاشتهانـد، مـرگ با تـرحـم! است و وقتـی هم دستشان رو می شود، همه تقصیرها را به گردن پیمانکاران خاطی می اندازند؛ درحالی که پیمانکاران، طبق قراردادهای منعقده، از شهرداران و زیرمجموعه های آنها دستـور می گیرنـد و خودسرانـه نمی تواننـد دست به سگ کشـی بـزنند؛ ضمن اینکـه جمـع آوری و معدوم سازی سگهای رهاشده، برای عده ای، درآمدزایی دارد و اين در آمدزايی، بستری برای انجام برخـی تخلفات وسوسه انگيز، ایجاد می کند که به دام انداختن سگ در خارج از محدوده خدمات شهری، پرورش و تكثير و توله کشی سگها برای فروش به طرح و انتقال سگ از ساير مكانها، از جمله تخلفاتی است كه احتمال دارد در اين طرح رخ بدهد؛ ضمن اینکه شهرداری ها در کشتار سگ ها، از شهروندان هزینه می کنند و رفاه، آسایش و امنیت بهداشتـی آنها را مطرح و به رخ می کشند.
Comparative Education
Comparative Education
باسمه تعالی
رونق تولید - رهبر معظم انقلاب اسلامی»
تاریخ: 98/11/24
جناب آقای دکتر محمدرضا پورمحمدی
استاندار محترم آذربایجان شرقی
سلام علیکم؛
احتراماً، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهید سردار سلیمانی و همرزمان ایشان و عرض تسلیت، به مناسبت وداع و فراق تعدادی از هم میهنان، در مراسم مربوط و همچنین در حادثه اخیر سقوط هواپیمای مسافربری و با گرامیداشت سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و قیام 29 بهمن تبریز، سرسلسله قیام های انقلاب اسلامی، چنانکه استحضار دارید در سال های اخیر، به دلایل متعددی، از جمله: حاشیه نشینی، مهاجرت ها و توسعه شهرنشینی و سایر عوامل دخیل و به تبع آن، تولید بیشتر زباله، شاهد تولید مثل و ازدیاد آسان سگ ها در شهرستان ها و به ویژه مراکز استان ها بوده ایم و کلانشهر تبریز نیز از این شرایط، مستثنی نبـوده است. به دنبـال ازدیاد نسل سگ های بی صاحب، شهـرداران نواحـی مختلف در شهرها، بـرای کـاهش جمعیت سگ ها، ناگـزیر و متأسفـانـه، اولیـن، سـاده تـرین و کـم هزینه تریـن راه را انتخاب و آن را به صـورت پنـهان و یا علنـی و به شیوه های مختلف، عملیاتـی کـرده اند که گزارش هـای مردمـی و تأییـد ناپدید شدن سگ ها در برخی مناطق و مستندات صوتـی و تصویـری تهیه شده و موجود از نحـوه معدوم سازی به روش تزریق سم و اسید و یا به شیوه های دیگر، ازجمله تیراندازی ها در برخی مناطق شهـرهای مختلف به سمت سگ ها و حذف فیزیکی آنها در سال های اخیر که معمولاً یک پای شهرداری ها هم در میان است، صدای طیف گستره ای از حامیان حیوانات را درآورده که مصداق های عینی و مستند تصویـری زیادی در این خصوص، موجـود می باشد که در بـرخی رسانـه ها و پایگـاه های خبـری نیز منعکس شده است.
بیشتر شهرداری ها، معمولاً و هیچوقت، زیر بار موضوعی به نام سگكشی نمیروند و ادعایشان هم این است كه سگهای مریض را از سگهای سالم جدا میكنند و بعد از جداسازی است که به زندگی آنها خاتمه میدهند؛ درحالی كه معیار مشخصی هم بـرای تشخیص این مریـض بـودن سگها ندارنـد و اسمی كه بـرای این كـار گذاشتهانـد، مـرگ با تـرحـم! است و وقتـی هم دستشان رو می شود، همه تقصیرها را به گردن پیمانکاران خاطی می اندازند؛ درحالی که پیمانکاران، طبق قراردادهای منعقده، از شهرداران و زیرمجموعه های آنها دستـور می گیرنـد و خودسرانـه نمی تواننـد دست به سگ کشـی بـزنند؛ ضمن اینکـه جمـع آوری و معدوم سازی سگهای رهاشده، برای عده ای، درآمدزایی دارد و اين در آمدزايی، بستری برای انجام برخـی تخلفات وسوسه انگيز، ایجاد می کند که به دام انداختن سگ در خارج از محدوده خدمات شهری، پرورش و تكثير و توله کشی سگها برای فروش به طرح و انتقال سگ از ساير مكانها، از جمله تخلفاتی است كه احتمال دارد در اين طرح رخ بدهد؛ ضمن اینکه شهرداری ها در کشتار سگ ها، از شهروندان هزینه می کنند و رفاه، آسایش و امنیت بهداشتـی آنها را مطرح و به رخ می کشند.
Comparative Education
گفت و گوهای این جانب(محمدرضا باقرپور) با سرکار خانم دکتر فائزه خانلرزاده، متخصص روان شناسی و نوروسایکولوژی را در خصوص موضوع و مناسبت ولنتاین، در زیر، ملاحظه می فرمایید:
محمدرضا باقرپور، در تاریخ 2020-02-19 ، در ساعت 13:35، پاسخ داد: با سلام؛ فرق خصوصی با در اینجا پیام و نظر گذاشتن، اینه که در اینجا، امکان سانسور و نزدن نظر هست اما در پیام های خصوصی معمولاً نظرات خوانده می شوند. اگر هدف ما، این باشد که انتقادهارو بپذیریم و اهمیت بدیم، فرقی ندارد این انتقادها، در چه بستری و در کجا، مطرح بشن اما اگه قرار بر برنتابیدن انتقادها باشد، هرجایی هم که باشد، تأثیری نخواهد داشت. حالا بنده، با امتثال از فرمایش جناب عالی، در اینجا پپامم را نوشتم تا ببینیم درج خواهد شد یا نه؟ به امتحانش می ارزد. با یک جستجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشته های ایران زمین در طول تاریخ، در کتاب های یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانی ها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم. روز عشق، روزی است که معمولاً، دختران و پسران ناآشنای بسیار آشنا! به یکدیگر تبریک می گویند؛ نه همسران و ن و مردان متأهل و این بدان معناست که پدیده ولنتاین، رابطه آزاد میان دو جنس را پذیرفته و به آن رسمیت بخشیده است. متأسفانه، پشت سر این ولنتاین ها، ناهنجاری های دیگری هم جریان پیدا می کند که خالکوبی و عکس انداختن روی بازوها و تیغ زنی های دختران و پسران دانش آموز در مدارس، در روی بازوها و دست ها و حک کردن حرف اول دوست ولنتاینیشان! از آن جمله است که والدین و مسؤولان، به ویژه مسؤولان حوزه تعلیم و تربیت، باید بیشتر مراقب باشند و تلنگر، سؤال و حرف آخر، اینکه اگر این عشق های خیابانی، واقعی هستند و اگر واقعی بودند، چرا طبق آمارها و تحقیق های ارائه شده، منجر به ازدواج صحیح و عاشقانه نشده اند و چرا بیشتر آن تعداد هم که منجر به ازدواج شده اند، در اندک زمانی، منجر به طلاق شده اند؟.
Comparative Education
شهر |
روستا |
نشانی |
تلفن |
سال تأسیس |
|
مولانا |
ایلخچی |
-- |
خیابان 17 شهریور، خیابان انوری |
04133412535 |
1348 |
شهداء خاصه لر |
-- |
خاصه لر |
ایلخچی، خاصه لر |
09148126959 |
1383 |
فجر كردلر |
-- |
كردلر |
شهرستان اسكو، بخش ایلخچی، روستای كردلر |
09143016091 |
1383 |
آیت الله سید محمد هادی حسینی میلانی |
اسکو |
-- |
خیابان امام خمینی (ره)، فلکه امام |
04133222027 |
1336 |
شهید مطهری |
اسکو |
-- |
خیابان امام خمینی(ره)، جنب شهرداری، پارک رضوان |
04133226373 |
1381 |
پیامبر اعظم |
سهند |
-- |
فاز اول، رو به روی پاساژ اولدوز |
04133442117 |
1379 |
علامه بحرالعلوم بایرام |
-- |
بایرام |
اسكو، روستای بایرام |
04133422580 |
1385 |
كلجاه |
-- |
كلجاه |
کوچه مخابرات |
04133462326 |
1390 |
آیت الله نجفی اهری |
اهر |
-- |
خیابان شیخ شهاب الدین، بالاتر از سینما قدس |
04144235855 |
1385 |
شهید لاجوردی(زندان اهر) |
اهر |
-- |
میدان بسیج، رو به روی فرمانداری |
04144224273 |
1383 |
شیخ شهاب الدین اهری |
اهر |
-- |
خیابان حزب الله، کوچه حزب الله 9 |
04144222406 |
1346 |
Comparative Education
* محمدرضا باقرپور
Comparative Education
گفت و گوهای این جانب(محمدرضا باقرپور) با سرکار خانم دکتر فائزه خانلرزاده، متخصص روان شناسی و نوروسایکولوژی را در خصوص موضوع و مناسبت ولنتاین، در زیر، ملاحظه می فرمایید:
محمدرضا باقرپور، در تاریخ 2020-02-19 ، در ساعت 13:35، پاسخ داد: با سلام؛ فرق خصوصی با در اینجا پیام و نظر گذاشتن، اینه که در اینجا، امکان سانسور و نزدن نظر هست اما در پیام های خصوصی معمولاً نظرات خوانده می شوند. اگر هدف ما، این باشد که انتقادهارو بپذیریم و اهمیت بدیم، فرقی ندارد این انتقادها، در چه بستری و در کجا، مطرح بشن اما اگه قرار بر برنتابیدن انتقادها باشد، هرجایی هم که باشد، تأثیری نخواهد داشت. حالا بنده، با امتثال از فرمایش جناب عالی، در اینجا پپامم را نوشتم تا ببینیم درج خواهد شد یا نه؟ به امتحانش می ارزد. با یک جستجوی ساده کلمه عشق و مشتقات آن در اشعار و نوشته های ایران زمین در طول تاریخ، در کتاب های یک کتابخانه مجهز یا به روش جستجو در اینترنت و در متون فارسی، با حجم بالایی از این کلمه مواجه خواهیم شد که نشانگر اهمیت آن است؛ پس ما ایرانی ها، با اصل عشق و عاشقی و عاشق و معشوق، مشکلی نداریم. روز عشق، روزی است که معمولاً، دختران و پسران ناآشنای بسیار آشنا! به یکدیگر تبریک می گویند؛ نه همسران و ن و مردان متأهل و این بدان معناست که پدیده ولنتاین، رابطه آزاد میان دو جنس را پذیرفته و به آن رسمیت بخشیده است. متأسفانه، پشت سر این ولنتاین ها، ناهنجاری های دیگری هم جریان پیدا می کند که خالکوبی و عکس انداختن روی بازوها و تیغ زنی های دختران و پسران دانش آموز در مدارس، در روی بازوها و دست ها و حک کردن حرف اول دوست ولنتاینیشان! از آن جمله است که والدین و مسؤولان، به ویژه مسؤولان حوزه تعلیم و تربیت، باید بیشتر مراقب باشند و تلنگر، سؤال و حرف آخر، اینکه اگر این عشق های خیابانی، واقعی هستند و اگر واقعی بودند، چرا طبق آمارها و تحقیق های ارائه شده، منجر به ازدواج صحیح و عاشقانه نشده اند و چرا بیشتر آن تعداد هم که منجر به ازدواج شده اند، در اندک زمانی، منجر به طلاق شده اند؟.
Comparative Education
به نظرم، هشت نه ساله ام بود؛ مثل همیشه، وایستاده بودم جلوی در خونه مادربزرگ؛ پدرم هم اونجا بود؛ داشت با دوستش، گفت و گو می کرد. اون طرف تر، در کنار خیابون، یه سرهنگی داشت با یه نفر صحبت می کرد؛ من رفتم کنارش وایستادم؛ می خواستم ببینم سرهنگه چی داره می گه و موضوع چیه؟ کنجکاو شده بودم؛ رومو برگردوندم به اون طرف تا وانمود کنم همینجوری ایستاده ام و متوجه این نشه که می خوام از حرفاشون سردربیارم؛ بعد دقایقی که برگشتم پیش پدرم، پدرم خندید و گفت: تو فکر می کنی و فکر کردی سرهنگ یه مملکت، نفهمید توی الف بچه، واسه چی رفتی کنارش وایستادی؟».
Comparative Education
شهر |
روستا |
نشانی |
تلفن |
سال تأسیس |
|
مولانا |
ایلخچی |
-- |
خیابان 17 شهریور، خیابان انوری |
04133412535 |
1348 |
شهداء خاصه لر |
-- |
خاصه لر |
ایلخچی، خاصه لر |
09148126959 |
1383 |
فجر كردلر |
-- |
كردلر |
شهرستان اسكو، بخش ایلخچی، روستای كردلر |
09143016091 |
1383 |
آیت الله سید محمد هادی حسینی میلانی |
اسکو |
-- |
خیابان امام خمینی (ره)، فلکه امام |
04133222027 |
1336 |
شهید مطهری |
اسکو |
-- |
خیابان امام خمینی(ره)، جنب شهرداری، پارک رضوان |
04133226373 |
1381 |
پیامبر اعظم |
سهند |
-- |
فاز اول، رو به روی پاساژ اولدوز |
04133442117 |
1379 |
علامه بحرالعلوم بایرام |
-- |
بایرام |
اسكو، روستای بایرام |
04133422580 |
1385 |
كلجاه |
-- |
كلجاه |
کوچه مخابرات |
04133462326 |
1390 |
آیت الله نجفی اهری |
اهر |
-- |
خیابان شیخ شهاب الدین، بالاتر از سینما قدس |
04144235855 |
1385 |
شهید لاجوردی(زندان اهر) |
اهر |
-- |
میدان بسیج، رو به روی فرمانداری |
04144224273 |
1383 |
شیخ شهاب الدین اهری |
اهر |
-- |
خیابان حزب الله، کوچه حزب الله 9 |
04144222406 |
1346 |
Comparative Education
به نظرم، هشت نه ساله بودم؛ مثل همیشه، وایستاده بودم جلوی در خونه مادربزرگ؛ پدرم هم اونجا بود؛ داشت با دوستش، گفت و گو می کرد. اون طرف تر، در کنار خیابون، یه سرهنگی داشت با یه نفر صحبت می کرد؛ من رفتم کنارش وایستادم؛ می خواستم ببینم سرهنگه چی داره می گه و موضوع چیه؟ کنجکاو شده بودم؛ رومو برگردوندم به اون طرف تا وانمود کنم همینجوری ایستاده ام و متوجه این نشه که می خوام از حرفاشون سردربیارم؛ بعد دقایقی که برگشتم پیش پدرم، پدرم خندید و گفت: تو فکر می کنی و فکر کردی سرهنگ یه مملکت، نفهمید توی الف بچه، واسه چی رفتی کنارش وایستادی؟».
Comparative Education
داستانک شماره یک:
چند سال پیش، آینه بزرگی افتاد روی انگشت شست پای راستم؛ انگشتم، برید و آویزون شد؛ طوری که استخوانش پیدا شد؛ بلند شدم رفتم اورژانس بیمارستان؛ خانم پرستاری، آمپول بی حسی لیدوکائین رو آماده کرد؛ خواست بزنه، نذاشتم؛ گفتم: همینجوری بزن بخیه رو. گفت: دردش بیشتره هاااا؛ نمی تونی تحملش بکنی؛ گفته باشم. اون توضیح داد و گفت: البته برای ما خوبه اینجوری؛ چون وقتی آمپول تزریق می شه، گوشت سخت تر می شه و بخیه زدن، کمی مشکل تر می شه؛ این مرحله اگه حذف بشه، اتفاقاً ما راحت تریم در کارمون. براش گفتم: خب دیگه؛ همینجوری بزن؛ من می تونم تحمل کنم؛ من دردها و رنج های سخت تر از اینو هم تحمل کرده ام؛ این که چیزی نیست. پرستار، با آمپول آماده در دستش، به طرف پزشک رفت که اون طرف سالن، بیکار وایستاده بود؛ دقیقاً نفهمیدم چی رد و بدل شد بینشون اما کلمات توهم» و قاطی» رو از زبان خانم پرستار شنیدم.
Comparative Education
تعریف می کرد؛ می گفت: مرحوم پدرم، طبق روال همیشگی، منو فرستاد برای خرید سیگار؛ سیگارو که گرفتم، یه نخشو برداشتم؛ بسته رو ت دادم تا جای خالی، مشخص نباشه و سر بسته رو با دقت چسبوندم؛ سیگارو تحویل پدر دادم؛ رفتم انباری تا سیگارو تجربه کنم؛ داشتم چوب کبریتو درمی آوردم تا روشنش کنم؛ پدرم داد زد و گفت:.
Comparative Education
یه نامه دو صفحه ای تایپ کردم برای یک از وزراء و پیشنهادهایی رو در آن آوردم؛ بردم از اداره کل پست ارسالش کنم؛ یه پاکت A4 گرفتم؛ وایستادم توی صف نوبت تا نوبتم برسه؛ قبل از گذاشتن داخل پاکت، یه بازخوانی سریعی از نامه کردم؛ نیاز شد یه چند کلمه ای رو دستی اضافه کنم؛ روی سکو گذاشتم تا نامه رو تغییر بدم؛ متوجه شدم یه نفر گردنشو مثل گردن غاز دراز کرده؛ داره سطر به سطر نامه رو با حرص و ولع، نگاه می کنه و می خونه.
Comparative Education
سیگار یا هر نوع وابستگیِ از این دست، چه قدر می تونه آدمو حقیر جلوه بده؛ دیروز، موقع برگشتن از سرِ کار، همسایه بالای خیابون که یه پیرمرد محترمی هم هستش، سراسیمه اومد به طرفم! اون، بدون سلام و بدون هیچ مقدمه ای، پرسید: سیگار داری؟» خب، اون می دونه که سیگاری نیستم من؛ به نظرم، می خواست سیگار بگیرم براش یا یه پولی بدم؛ بره سیگار بخره.
Comparative Education
چهار،پنج ماه قبل، اون زمانی که ویروس کرونا، هنوز مطرح نبود و استفاده از ماسک هم، معمول نبود، مردی در خیابان، ماسکشو می کشید پایین؛ با حرص و ولع، یه پک محکمی به سیگارش می زد؛ دوباره، ماسکو می برد سر جاش و این عمل، تکرار می شد؛ متعجب ماندم از این رفتار و سؤال شد برام اینکه آیا دود سیگار، یعنی بهتر از آلودگی هوا است؟
Comparative Education
خیلی وقت پیش، یه نفر از دوستان آذری زبان که در یکی از انواع رشته دو، مقام آورده بود، برای مسابقه نهایی، دعوت می شه بره تهران. قبل از مسابقه، وقتی یه فارس زبانی برای تهیه گزارش، ازش می پرسه برای چی اومدی تهران.
Comparative Education
مسافر بین راهی موضوع بحث، در واقع شخصی است که با وسیله نقلیه خاصی، در ساعت مشخص و در زمان معینی، برای هدف یا اهداف معینی، مانند: درمان، دیدار، کار، حضور در دادگاه، حضور در فرودگاه شهری دیگر برای سفر به شهری دیگر یا سفر به خارج از کشور و . به تنهایی یا به همراه خانواده یا سایر آشنایان خود، از نقطه ای به نقطه دیگر سفر می کند و در ازای آن، هزینه معینی را به عنوان کرایه به راننده می پردازد و تمایل هم ندارد در این فاصله زمانی و مکانی، خود و همراهانش، دچار حاشیه های مختلفی شوند؛ چیزی که معمولاً توسط برخی از رانندگان حتی سابقه دار اما غیرحرفه ای و به طور خواسته یا ناخواسته ایجاد و تحمیل می شود. در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، حتی در برخی از همین کشورهای همسایه حوزه خلیج فارس، توجه زیادی به بهبود روابط بین راننده با مسافران می شود و برای این منظور، دورههای آموزشی گوناگونی را هم برای آموزش رانندگان برگزار می کنند که طی آن، رانندگان با فراگیری آموزش های معیارهای صحیح رفتاری و اخلاقی، روشهای علمی برای شناخت روحیات مسافران و کلاً روش مناسب برخورد با مسافر در هر شرایطی، می توانند در ارائه بهترین خدمات و برخورد با مسافران، موفق عمل نمایند و در نهایت، باعث رضایت و جذب بیشتر مسافر شوند اما در ایران، متأسفانه و در بیشتر موارد، برخی از رانندگان یا در واقع بیشتر رانندگان، از علم و سواد لازم و کافی تعامل با مسافر برخوردار نیستند و از کوچکترین نحوه برخورد صحیح با مسافر اطلاعی ندارند. در بیشتر مواقع هم یک راننده، شغل اصلی اش، رانندگی نیست و در کنار شغل دیگر و شغل اصلی اش، رانندگی را انتخاب می کند یا به دلیل نبودن شغل، به رانندگی روی می آورد که همه اینها، باعث عدم آشنایی در تمام شؤونات نرم افزاری و سخت افزاری شغل رانندگی و افت نحوه شناخت و تعامل بین راننده با مسافر می گردد.
نمونه هایی از رفتارهای آن دسته از رانندگان خطوط بین راهی که باعث دلخوری و فراری شدن! مسافران می گردد:
Comparative Education
Comparative Education
باسمه تعالی
تاریخ: 99/01/28
جناب آقای مهندس عبدالعلی علیعسگری
رئیس محترم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام؛
Comparative Education
مسافر بین راهی موضوع بحث، در واقع شخصی است که با وسیله نقلیه خاصی، در ساعت مشخص و در زمان معینی، برای هدف یا اهداف معینی، مانند: درمان، دیدار، کار، حضور در دادگاه، حضور در فرودگاه شهری دیگر برای سفر به شهری دیگر یا سفر به خارج از کشور و . به تنهایی یا به همراه خانواده یا سایر آشنایان خود، از نقطه ای به نقطه دیگر سفر می کند و در ازای آن، هزینه معینی را به عنوان کرایه به راننده می پردازد و تمایل هم ندارد در این فاصله زمانی و مکانی، خود و همراهانش، دچار حاشیه های مختلفی شوند؛ چیزی که معمولاً توسط برخی از رانندگان حتی سابقه دار اما غیرحرفه ای و به طور خواسته یا ناخواسته ایجاد و تحمیل می شود. در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، حتی در برخی از همین کشورهای همسایه حوزه خلیج فارس، توجه زیادی به بهبود روابط بین راننده با مسافران می شود و برای این منظور، دورههای آموزشی گوناگونی را هم برای آموزش رانندگان برگزار می کنند که طی آن، رانندگان با فراگیری آموزش های معیارهای صحیح رفتاری و اخلاقی، روشهای علمی برای شناخت روحیات مسافران و کلاً روش مناسب برخورد با مسافر در هر شرایطی، می توانند در ارائه بهترین خدمات و برخورد با مسافران، موفق عمل نمایند و در نهایت، باعث رضایت و جذب بیشتر مسافر شوند اما در ایران، متأسفانه و در بیشتر موارد، برخی از رانندگان یا در واقع بیشتر رانندگان، از علم و سواد لازم و کافی تعامل با مسافر برخوردار نیستند و از کوچکترین نحوه برخورد صحیح با مسافر اطلاعی ندارند. در بیشتر مواقع هم یک راننده، شغل اصلی اش، رانندگی نیست و در کنار شغل دیگر و شغل اصلی اش، رانندگی را انتخاب می کند یا به دلیل نبودن شغل، به رانندگی روی می آورد که همه اینها، باعث عدم آشنایی در تمام شؤونات نرم افزاری و سخت افزاری شغل رانندگی و افت نحوه شناخت و تعامل بین راننده با مسافر می گردد.
نمونه هایی از رفتارهای آن دسته از رانندگان خطوط بین راهی که باعث دلخوری و فراری شدن! مسافران می گردد:
Comparative Education
باسمه تعالی
تاریخ: 99/01/28
جناب آقای مهندس عبدالعلی علیعسگری
رئیس محترم سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران
با سلام و احترام؛
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
چند وقت پیش، یه موضوعی رو داشتم مرتب پیگیر می شدم؛ یه روز، یه مدیر ارشد استانی، به حضورش دعوتم کرد؛ وقتی رفتم پیشش، پس از یه مقدمه کوتاهی، گفت: ببین من وقتی می بینم جلوم یه دیواره، راهمو عوض می کنم و از یه مسیر خوب و هموار دیگهای، ادامه مسیر می دم؛ در خونه هم اینطوری هستم و اصراری ندارم به اینکه حتماً از همان مسیری که مسدود شده، برم.»
Comparative Education
مسافر بین راهی موضوع بحث، در واقع شخصی است که با وسیله نقلیه خاصی، در ساعت مشخص و در زمان معینی، برای هدف یا اهداف معینی، مانند: درمان، دیدار، کار، حضور در دادگاه، حضور در فرودگاه شهری دیگر برای سفر به شهری دیگر یا سفر به خارج از کشور و . به تنهایی یا به همراه خانواده یا سایر آشنایان خود، از نقطهای به نقطه دیگر سفر می کند و در ازای آن، هزینه معینی را به عنوان کرایه به راننده می پردازد و تمایل هم ندارد در این فاصله زمانی و مکانی، خود و همراهانش، دچار حاشیههای مختلفی شوند؛ چیزی که معمولاً توسط برخی از رانندگان حتی سابقه دار اما غیرحرفهای و به طور خواسته یا ناخواسته ایجاد و تحمیل می شود. در کشورهای پیشرفته و توسعهیافته، حتی در برخی از همین کشورهای همسایه حوزه خلیج فارس، توجه زیادی به بهبود روابط بین راننده با مسافران می شود و برای این منظور، دورههای آموزشی گوناگونی را هم برای آموزش رانندگان برگزار می کنند که طی آن، رانندگان با فراگیری آموزشهای معیارهای صحیح رفتاری و اخلاقی، روشهای علمی برای شناخت روحیات مسافران و کلاً روش مناسب برخورد با مسافر در هر شرایطی، می توانند در ارائه بهترین خدمات و برخورد با مسافران، موفق عمل نمایند و در نهایت، باعث رضایت و جذب بیشتر مسافر شوند اما در ایران، متأسفانه و در بیشتر موارد، برخی از رانندگان یا در واقع بیشتر رانندگان، از علم و سواد لازم و کافی تعامل با مسافر برخوردار نیستند و از کوچکترین نحوه برخورد صحیح با مسافر اطلاعی ندارند. در بیشتر مواقع هم یک راننده، شغل اصلیاش، رانندگی نیست و در کنار شغل دیگر و شغل اصلیاش، رانندگی را انتخاب می کند یا به دلیل نبودن شغل، به رانندگی روی می آورد که همه اینها، باعث عدم آشنایی در تمام شؤونات نرمافزاری و سختافزاری شغل رانندگی و افت نحوه شناخت و تعامل بین راننده با مسافر می گردد.
نمونههایی از رفتارهای آن دسته از رانندگان خطوط بین راهی که باعث دلخوری و فراری شدن! مسافران می گردد:
Comparative Education
سلام بر ماه ضیافت عشق
سلام بر بدر تمام ماه الله.
سلام بر ماه رمضان.
سلام بر ماه الله.
سلام بر ماه نزول قرآن
سلام بر یکی از شریفترین ماههای سال.
سلام بر ماه بهار قرآن.
سلام بر ماه عبادت و عبودیت.
سلام بر ماه تهجد و نوافل.
سلام بر ماه ذکر و تسبیح.
سلام بر ماه توبه و انابت از گناهان.
سلام بر ماه غفران الهی.
سلام بر ماه آمرزش و رحمت.
سلام بر تو که خیلی از راههای نرفته را میشود در تو طی کرد و از راههایی که کج بوده، میتوان برگشت.
سلام بر ماه از خود، جدا شدن و به الله رسیدن.
Comparative Education
چند وقت پیش، یه موضوعی رو داشتم مرتب پیگیر میشدم؛ یه روز، یه مدیر ارشد استانی، به حضورش دعوتم کرد؛ وقتی رفتم پیشش، پس از یه مقدمه کوتاهی، گفت: ببین من وقتی میبینم جلوم یه دیواره، راهمو عوض میکنم و از یه مسیر خوب و هموار دیگهای، ادامه مسیر میدم؛ در خونه هم اینطوری هستم و اصراری ندارم به اینکه حتماً از همان مسیری که مسدود شده، برم.»
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
چند وقت پیش، یه موضوعی رو داشتم مرتب پیگیر میشدم؛ یه روز، یه مدیر ارشد استانی، به حضورش دعوتم کرد؛ وقتی رفتم پیشش، پس از یه مقدمه کوتاهی، گفت: ببین من وقتی میبینم جلوم یه دیواره، راهمو عوض میکنم و از یه مسیر خوب و هموار دیگهای، ادامه مسیر میدم؛ در خونه هم اینطوری هستم و اصراری ندارم به اینکه حتماً از همان مسیری که مسدود شده، برم.»
Comparative Education
Comparative Education
Comparative Education
چند دکان کوچک نانوایی، قصابی، عطاری، دو قهوهخانه و یک سلمانی که همه آنها برای سد جوع و رفع احتیاجات خیلی ابتدایی زندگی بود، تشکیل میدان ورامین را میداد. میدان و آدمهایش، زیر خورشید قهار، نیمسوخته، نیمبریان شده، آرزوی اولین نسیم غروب و سایه شب را میکردند؛ آدمها، دکانها، درختها و جانوران، از کار و جنبش افتاده بودند. هوای گرمی روی سر آنها سنگینی میکرد و گرد و غبار نرمی، جلو آسمان لاجوردی موج میزد که به واسطه آمد و شد اتومبیلها، پیوسته به غلظت آن میافزود.
یک طرف میدان درخت چنار کهنی بود که میان تنهاش پوک و ریخته بود ولی با سماجت هرچه تمامتر شاخههای کج و کوله نقرسی خود را گسترده بود و زیر سایه برگهای خاکآلودش یک سکوی پهن بزرگ زده بودند که دو پسربچه در آنجا به آواز رسا، شیربرنج و تخمه کدو میفروختند. آب گلآلود غلیظی از میان جوی جلو قهوهخانه، به زحمت خودش را میکشاند و رد میشد.
تنها بنایی که جلب نظر میکرد برج معروف ورامین بود که نصف تنه استوانهای ترکترک آن با سر مخروطی پیدا بود. گنجشکهایی که لای درز آجرهای ریخته آن لانه کرده بودند نیز از شدت گرما خاموش بودند و چرت میزدند – فقط صدای ناله سگی فاصله به فاصله سکوت را میشکست.
این یک سگ اسکاتلندی بود که پوزه کاهدودی و به پاهایش خال سیاه داشت؛ مثل اینکه در لجنزار دویده و به او شتک زده بود. گوشهای بلبله، دم براغ، موهای تابدار چرک داشت و دو چشم باهوش آدمی در پوزه پشمآلود او میدرخشید. در ته چشمهای او یک روح انسانی دیده میشد؛ در نیمشبی که زندگی او را فراگرفته بود، یک چیز بیپایان در چشمهایش موج میزد و پیامی با خود داشت که نمیشد آن را دریافت ولی پشت نینی چشم او گیر کرده بود. آن نه روشنایی و نه رنگ بود؛ یک چیز دیگر باورنکردنی مثل همان چیزی که در چشمان آهوی زخمی دیده میشود، بود؛ نهتنها یک تشابه بین چشمهای او و انسان وجود داشت بلکه یک نوع تساوی دیده میشد. – دو چشم میشی پر از درد و زجر و انتظار که فقط در پوزه یک سگ سرگردان ممکن است دیده شود. ولی بنظر میآمد نگاههای دردناک پر از التماس او را کسی نمیدید و نمیفهمید! جلو دکان نانوایی پادو او را کتک میزد؛ جلو قصابی شاگردش به او سنگ میپراند؛ اگر زیر سایه اتومبیل پناه میبرد، لگد سنگین کفش میخدار شوفر از او پذیرایی میکرد و زمانی که همه از آزار به او خسته میشدند، بچه شیربرنج فروش لذت مخصوصی از شکنجه او میبرد. در مقابل هر نالهای که میکشید یک پارهسنگ به کمرش میخورد و صدای قهقهه بچه پشت ناله سگ بلند میشد و میگفت: بدمسب صاحاب!» مثل اینکه همه آنهای دیگر هم با او همدست بودند و به طور موذی و آبزیرکاه از او تشویق میکردند؛ میزدند زیر خنده. همه محض رضای خدا او را میزدند و به نظرشان خیلی طبیعی بود سگ نجسی را که مذهب نفرین کرده و هفتاد جان دارد برای ثواب بچزانند.
بالاخره پسربچه شیربرنج فروش به قدری پاپی او شد که حیوان ناچار به کوچهای که طرف برج میرفت فرار کرد؛ یعنی خودش را با شکم گرسنه، به زحمت کشید و در راه آبی پناه برد. سر را روی دو دست خود گذاشت؛ زبانش را بیرون آورد؛ در حالت نیمخواب و نیمبیداری، به کشتزار سبزی که جلوش موج میزد، تماشا میکرد. تنش خسته بود و اعصابش درد میکرد؛ در هوای نمناک راه آب آسایش مخصوصی سرتاپایش را فرا گرفت. بوهای مختلف سبزههای نیمهجان، یک لنگه کفش کهنه نمکشیده، بوی اشیاء مرده و جاندار در بینی او یادگارهای درهم و دوری را زنده کرد. هر دفعه که به سبزهزار دقت میکرد، میل غریزی او بیدار میشد و یادبودهای گذشته را در مغزش از سر نو جان میداد ولی این دفعه به قدری این احساس قوی بود، مثل اینکه صدایی بیخ گوشش او را وادار به جنبش و جست و خیز میکرد. میل مفرطی حس کرد که در این سبزهها بدود و جست بزند.
این حس موروثی او بود؛ چه همه اجداد او در اسکاتلند، میان سبزه آزادانه پرورش دیده بودند. اما تنش به قدری کوفته بود که اجازه کمترین حرکت را به او نمیداد. احساس دردناکی آمیخته با ضعف و ناتوانی به او دست داد. یک مشت احساسات فراموششده، گمشده همه به هیجان آمدند. پیشتر او قیود و احتیاجات گوناگون داشت. خودش را موظف میدانست که به صدای صاحبش حاضر شود که شخص بیگانه و یا سگ خارجی را از خانه صاحبش بتاراند که با بچه صاحبش بازی بکند؛ با اشخاص دیده شناخته چهجور تا بکند؟ با غریبه چهجور رفتار بکند؟ سر موقع غذا بخورد؛ بهموقع معین توقع نوازش داشته باشد ولی حالا تمام این قیدها از گردنش برداشته شده بود
Comparative Education
Comparative Education
شریف، با چشمهای متعجب، دندانهای سفید محکم و پیشانی کوتاه که موی انبوه سیاهی دورش را گرفته بود، بیست و دو سال از عمرش را در مسافرت به سر برده و با چشمهای متعجبتر، دندانهای عاریه و پیشانی بلند چینخورده که از طاسی سرش وصله گرفته بود و با حال بدتر و کورتر، به شهر مولد خود عودت کرده بود. او در سن چهل و سه سالگی، پس از طی مراحل ضباطی، دفترداری، کمکمحاسب و غیره، به ریاست مالیه آباده، انتخاب شده بود. – شهری که در آنجا به دنیا آمده و ایام طفولیت خود را در آنجا گذرانیده بود. زیرا همینکه شریف به سن دوازده رسید، پدرش به اسم تحصیل، او را به تهران فرستاد. پس از چندی، وارد مالیه شد و تاکنون، زندگی خانه به دوشی و سرگردانی دور ولایت را به سر میبرد. حالا به واسطه اتفاق و یا تمایل شخصی، به آباده مراجعت کرده بود و بدون ذوق و شوق، در خانه موروثی و یا در اداره، مشغول کشتن وقت بود.
صبح، خیلی دیر بیدار میشد؛ نه از راه تنپروری و راحتطلبی، بلکه فقط منظورش، گذرانیدن وقت بود. گاهی ویرش میگرفت اصلاً سر کار نمیرفت؛ چون او نسبت به همهچیز، بیاعتنا و لاابالی شده بود و به همین جهت، از سایر رفقای همکارش که پررو و زرنگ و بودند، عقب افتاده بود؛ چیزی که در زندگی، باعث عقبافتادن او شده بود، عرق و تریاک نبود، بلکه خوشطینتی و دلرحیمی او بود. اگرچه شریف برای امرار معاش، احتیاجی به پول دولت نداشت و پدرش به قدر به خور و نمیر، برای او گذاشته بود که به اصطلاح تا آخر عمرش، آب باریکی داشته باشد و شاید اگر گشادبازی نمیکرد و پیروی هوا و هوس را نکرده بود، بیشتر از احتیاج خودش را هم داشت ولی از آنجایی که او، تفریح و سرگرمی شخصی نمیتوانست برای خودش اختیار بکند و از طرف دیگر، نشستن پشت میز اداره، برای او عادت ثانوی و یک نوع وسواس شده بود، از اینرو، مایل نبود که میز اداره را از دست بدهد.
پس از مراجعت، همهچیز، به نظر شریف تنگ، محدود، سطحی و کوچک جلوه میکرد. به نظرش، همه اشخاص، سائیدهشده و کهنه میآمدند و رنگ و روغن خود را از دست داده بودند. اما چنگال خود را بیشتر در شکم زندگی فرو برده بودند؛ به ترسها، وسواسها و خرافات و خودخواهی آنها، افزوده شده بود. بعضی از آنها، کم و بیش، به آرزوهای محدود خودشان رسیده بودند. – شکمشان جلو آمده بود یا شهوت آنها، از پایینتنه، به آروارههایشان سرایت کرده بود و یا در میان گیر و دار زندگی، حواس آنها، متوجه ی، چاپیدن رعایای خود، محصول پنبه و تریاک و گندم و یا قنداق بچه و نقرس کهنه خودشان شده بود. خود او آیا پیر و ناتوان نشده بود و با منقل وافور و بطری عرق، به امید استراحت، به شهر مولد خود برنگشته بود؟ خواهر کوچکش که در موقع آخرین ملاقات با او، آنقدر تر و تازه و جوان سرزنده به نظر میآمد، حالا شوهر کرده بود؛ چند شکم زائیده بود؛ چین و چروک، خورده بود. شیارهایی مثل جای پنجه کلاغ، گوشه چشمش دیده میشد که با سکوت بلیغی، به منزله آینه پیری خود شریف، به شمار میرفت. حتی شهر سرخ گلی و خرابهای که گویا به طعنه، آباده مینامیدند، برای او یک حالت تهدیدکننده داشت.
شاید دنیا تغییر نکرده و فقط در اثر پیری و ناامیدی، همهچیز به نظر او، گیرندگی و خوشرویی جادویی ایام جوانی را از دست داده بود. فقط او، دست خالی مانده بود؛ در صورتی که آنهای دیگر، زندگی کرده بودند – سالها گذشته بود و هر سال، مقداری از قوای او، از یک منفذ نامرئی بیرون رفته بود؛ بیآنکه ملتفت شده باشد. به جز چند یادبود ناکام و یکی دو رسوایی و کوششهای بیهوده، چیز دیگری برایش نمانده بود. – او فقط لاشه خود را از این سوراخ به آن سوراخ، کشانیده بود و حالا انتظار روزهای بهتری را نداشت.
در اداره، تمام وقت شریف، پشت میز قهوهای رنگپریده، در اطاق بالاخانه اداره مالیه، میگذشت؛ خمیازه میکشید؛ لغت لاروس را ورق میزد و عکسهای آن را تماشا میکرد؛ سیگار میکشید یا سرسرکی، به کاغذهای اداره، رسیدگی میکرد و یک امضای گل و گشادی زیرش میانداخت ولی در خارج از اداره، برخلاف رؤسای ادارات که شبها دور هم جمع میشدند و بساط قمار را دایر میکردند، او با همکاران و رؤسای سایر ادارات، مراوده و جوششی نشان نمیداد. کنارهگیری و گوشهنشینی را اختیار کرده بود. در منزل، وقت خود را به باغبانی و سبزیکاری میگذرانید. بیشتر وقت او، صرف بساط فور و تشریفات آن میشد. بعد از آن که غلامرضا، منقل برنجی را آتش میکرد و زیر درخت بید کنار استخر، روی سفره چرمی میگذاشت، شریف جعبه هزارپیشه خود را که محتوی آلات وافور بود، به دقت باز میکرد و اسباب فور و بطری کوچک عرق را مرتب دور خودش میچید و با تفنن، مشغول میشد. گاهی غلامرضا، مطیع و ساکت و سر به زیر میآمد و به او تریاک میداد؛ مثل اینکه مشغول انجام مراسم مذهبی میباشد.
غلامرضا، پیرمرد لهیدهای بود که جزو اثاثیه خانه به شمار میرفت و مثل یک سگ، به صاحبش وفادار مانده بود. از آن آدمهای قدیمی خوشرو و بیآزار بود که برای هرگونه فداکاری در راه اربابش، مضایقه نداشت. فقط او بود که به وسواسهای شریف، آشنا بود و میتوانست مطابق میلش رفتار بکند. چون شریف وسواس شدیدی به تمیزی داشت، دایم دست و صورتش را میشست و به همهچیز، ایراد میگرفت. غلامرضا، توجه مخصوصی در شستن گیلاس آب، حوله، ملافه و جارو زدن اطاقها مبذول میداشت تا مطابق میل اربابش، رفتار کرده باشد.
Comparative Education
1. رصد شایعههای حوزههای مختلف اجتماعی، ی، فرهنگی و . در رسانههای خارجی و داخلی و تکذیب سریع آن همراه با تشریح جزئیات، برای افکار عمومی.
2. نظارت دقیق بر اظهارنظرهای متعدد خارج از تخصص برخی از سلبریتیها در رسانهها و فضاهای مختلف مجازی که بعد از ابراز، تا مدتها، موجب تشنج و مشغولیت ذهنی افکار عمومی میگردد.
3. با عنایت به اینکه بازیهای رایانهای، تنها ابزاری برای بازی و سرگرمی کودکان و نوجوانان نیست و تولیدکنندگان میخواهند با این وسیله، در کنار سود اقتصادی، اهداف فرهنگی خود را نیز در کشورهای دیگر، منتشر کنند و در بیشتر مواقع، والدین نیز متوجه آن نیستند، لذا ضروری است ضمن تولید بازیهای بومی با فرهنگ خودی، از همه ظرفیتهای محلی و ملی و ابزارهای در اختیار، استفاده گردد تا در کنار افزایش سطح دانش، موجبات تقویت فرهنگ عمومی و بالا بردن بصیرت و بینش جامعه، فراهم شود.
4. تبیین این موضوع اساسی در بین عموم مردم، با ابزارهای در اختیار که قیام حضرت امام حسین علیه السلام، قیامی برای اعتلای ارزشهای انسانی و الهی بود؛ مبارزه با ظلم و باطل، مبارزه با جهل و خرافهپرستی، مبارزه با تحجر و واپسگرایی، مبارزه با ریاکاری و عوامفریبی، مبارزه با ظاهرگرایی و بیبصیرتی و مبارزه با بیعدالتی و سایر رذایل اخلاقی بود و نباید صرفاً در عزاداری و سینهزنی صرف، متوقف بشویم.
5. تقویت شبکههای اجتماعی داخلی، با عنایت به اینکه شبکههای خارجی، مانند: فیسبوک، یوتیوب، توئیتر، اینستاگرام، تلگرام و . از خارج از کشور و با اهداف خاصی، مدیریت میشوند و افکار مردم سایر کشورها را تحت تأثیر قرار میدهند.
Comparative Education
و از عهدنامه آن حضرت است كه براى اشتر نخعى نوشت؛ چون او را به ولايت مصر و شهرهاى تابع آن گماشت.
هنگامى كه كار امير آن ولايت ( محمد، پسر ابوبكر) آشفته گرديد و آن، درازترين عهدنامه است و از همه نامههاى امام، زیباییهای بيشتر دارد.
به نام خداوند بخشنده مهربان. اين، فرمانى است از بنده خدا، على اميرمؤمنان، به مالك اشتر پسر حارث، در عهدى كه با او مىگذارد؛ هنگامى كه وى را به حكومت مصر مىگمارد تا خراج آن را فراهم آرد و پيكاركردن با دشمنان و سامان دادن كار مردم مصر و آباد كردن شهرهاى آن. او را فرمان مىدهد به ترس از خدا و مقدمداشتن طاعت خدا بر ديگر كارها و پيروى آنچه در كتاب خود، فرمود؛ از واجب و سنتها كه كسى جز با پيروى آن، راه نيكبختى را نپيمود و جز با نشناختن و ضايع ساختن آن، بدبخت نبود و اينكه خداى سبحان را يارى كند به دل و دست و زبان، چه او (جل اسمه) يارى هر كه او را يار باشد، پذيرفته است و ارجمندى آن كس كه دين او را ارجمند سازد، به عهده گرفته و او را مىفرمايد تا نفس خود را از پيروى آرزوها، بازدارد و هنگام سركشيها، به فرمانش آرد كه همانا نفس، به بدى وامىدارد؛ جز كه خدا رحمت آرد و مالك! بدان كه من تو را به شهرهايى مىفرستم كه دستخوش دگرگونيها گرديده؛ گاه، داد و گاهى، ستم ديده و مردم، در كارهاى تو، چنان مىنگرند كه تو در كارهاى واليان پيش از خود مىنگرى و درباره تو، آن مىگويند كه درباره آنان، مىگويى و نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا، از ايشان بر زبانهاى بندگانش، جارى ساخت. پس نيكوترين اندوخته خود را كردار نيك بدان و هواى خويش را در اختيار گير و بر نفس خود، بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روا نيست، رها مگردان كه بخلورزيدن بر نفس، داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مىانگارد و مهربانى بر رعيت را براى دل خود، پوششى گردان و دوستىورزيدن با آنان را و مهربانى كردن با همگان و مباش همچون جانورى شكارى كه خوردنشان را غنيمت شمارى! چه رعيت، دو دستهاند: دستهاى، برادر دينى تواند و دسته ديگر، در آفرينش، با تو همانندند. گناهى از ايشان سرمىزند يا علتهايى بر آنان عارض مىشود يا خواسته و ناخواسته، خطايى بر دستشان مىرود. به خطاشان، منگر و از گناهشان، درگذر؛ چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد؛ چه تو، برتر آنانى و آنكه بر تو ولايت دارد، از تو برتر است و خدا، از آن كه تو را ولايت داد، بالاتر و او، ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيلت آزمايش تو ساخت و خود را آماده جنگ با خدا مكن كه كيفر او را نتوانى برتافت و در بخشش و آمرزش، از او، بىنيازى نخواهى يافت و بر بخشش، پشيمان مشو و بر كيفر، شادى مكن و به خشمى كه توانى خود را از آن برهانى، مشتاب و مگو مرا گماردهاند و من مىفرمايم و اطاعت امر را مىپايم. چه اين كار، دل را سياه كند و دين را پژمرده و تباه و موجب زوال نعمت است و نزديكى بلا و آفت و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى، نخوتى در تو پديد آرد و خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حكومت پروردگار را كه برتر از توست، بنگر كه چيست و قدرتى را كه بر تو دارد و تو را بر خود، آن قدرت نيست كه چنين نگريستن، سركشى تو را مىخواباند و تيزى تو را فرو مىنشاند و خرد رفتهات را به جاى، باز مىگرداند. بپرهيز كه در بزرگىفروختن، خدا را همنبرد خوانى و در كبريا و عظمت، خود را همانند او دانى كه خدا، هر سركشى را خوار مىسازد و هر خودبينى را بىمقدار.
Comparative Education
تقریباً، از پنج سال پیش به بعد، تصمیم گرفتم به دهها دلیل، کفش و لباس نو نگیرم دیگه و با همون کفش و لباسهای قبلی، سرکنم؛ یه دلیلش هم این بود که میخواستم خودمو در شرایطی قرار بدم تا اینکه وضعیت بسیاری از انسانهای همعصرم را بیشتر و بهتر درک کنم؛ همونایی که دم عیدی و در روزهای خاص و مناسبتهای خوب و خوش، برخلاف روال و رسم معمول درست یا غلط اما بسی جاافتاده، نمیتونن کفش و لباس نو بگیرند برای خودشون و خانوادهاشون. میخواستم ببینم نگاه مردم، چه جوریه نسبت به آدم، وقتی لباس نو و مناسبی ندارند؟ آیا به کفش و لباس، اهمیت میدن یا به خود آدم و گذشتهاش و سایر داشتههایش؟ و آیا واقعاً همانطوری که سعدی در یکی از غزلهایش گفته، تن آدمی شریف است به جان آدمیت؛ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت؟ اینجوری، میخواستم فریاد بزنم و بگم: لباس، برای پوشش است؛ لباس برای در امان ماندن از سرما و گرما است؛ نه برای پزدادن و تفاخر و برای بیا منو نگاه کن.»
اتفاقهای زیادی افتاد برام در این مدت و البته، برای خود من هم، درمجموع، خوب بود؛ به نظرم، ایننوع محدود کردن خود، در کنار سایر مزایایی که داشت، نوعی ریاضت و تجربه جدید، محسوب میشد برام؛ حس خوبی داشتم؛ یعنی آدم، بتونه و تواناییشو داشته باشه که کفش و لباس نو بگیره اما غلبه کنه بر خودش و بر درخواست درونی و نفس خودش و بتونه نگاههای معنادار مردم کنجکاو و بعضاً فضول رو تحمل کنه؛ اون هم نه یکی دو هفته یا یکی دو ماه، بلکه به مدت پنج سال؛ اینجوری، حس خوبی به آدم دست میده و یه لذت ماندگاری هم همراهشه.
من در این مدت، تونستم با خیلی از اشخاصی که قبلاً از آدم، فراری بودن و راحت نبودند، ارتباط برقرار کنم و تونستم خیلی راحت، پای حرفشان و درددلشان بشینم؛ طوری که آنها، احساس نزدیکی و راحتی میکردن باهام. در این مدت، دیدم که مردم، چهطور با دقت تمام، دقتی که حتی بعضاً، به زندگی خودشون و خانواده خودشون هم ندارند، به سر و وضع آدم، نگاه و دقت میکنند؛ نگاهها، چند نوع بودند: بعضیها، یک لحظه، نگاه میکردند؛ فوری هم سرشونو برمیگردوندند اما بعضیها، نگاههایشان، طولانیتر میشد و متمرکز میشدند در کفش و لباس آدم؛ بهخصوص، بیشتر، به کفشهایی که پاره و سوراخند و گاهی هم به فکر، فرو میرفتند.
در این مدت که کفش و لباسهایم، نامناسب بود، برخی از آشنایان، مهربانتر شده بودند! شاید هم ترحم میکردند اما وضع، همیشه اینگونه نبود؛ یه روز، اول صبحی،.
Comparative Education
اگرچه آدم آهنی قصه ما، در گوشهای از سالن نمایشگاه ایستاده بود، ولی همیشه، جمعیت زیادی، دورش جمع میشدند و تماشایش میکردند. وسایل جالب الکترونیکی زیادی در آنجا بود ولی آدم آهنی، یکی از بهترین و جالبترین وسایل بود. بچهها و بزرگترها، چندین مرتبه، به طرفش میآمدند و حرکات جالب بازوان آهنیاش، سر جعبهمانندش و تنها چشم نارنجیرنگش را بهدقت و با تعجب، نگاه میکردند. آدم آهنی، سر و بازوانش را تکان میداد. همچنین، میتوانست به سؤالاتی که از او میشد، جواب دهد؛ البته نه هر سؤالی، بلکه فقط سؤالاتی که از قبل، روی دیوار کنارش، نوشته شده بود و او، برای جواب دادن به آنها، به خوبی، طراحی شده بود. بازدیدکنندگان، باید از سؤال شماره یک، شروع میکردند:
- اسم شما چیست؟
آدم آهنی، با صدای خشن و خرخرمانندی، جواب میداد:
- اسم. من. تروم. است.
دومین سؤال، این بود:
- در کجا متولد شدهای؟
- من. در. آزمایشگاه. متولد. شدهام.
سومین سؤال:
- در حال حاضر، چه کاری انجام میدهی؟
آدم آهنی، در حالتی که به نظر میرسید با دهان بسته میخندد، جواب میداد:
- در حال حاضر. در حال جواب. دادن. به. سؤالهایی پیش پا افتاده هستم. »
- بیشتر از همه، چه چیزی را دوست داری و از چه چیزی، اصلاً خوشت نمیآید؟
- از. همه بیشتر. روغن چرب را. دوست دارم. و از بستنی با مربای زردآلو. بدم میآید.
مردم هم دوباره میخندیدند و به فهرست سؤالها، خیره میشدند تا سؤال پنجم را از آدم آهنی بپرسند:
- آینده روبوتها چیست؟
- آینده. بسیار خوب و. جالب توجهی. در انتظار. آنهاست.
- شما برای انجام چه کارهایی، درست شدهاید؟.
Comparative Education
سلام بر تو ای گل نرگس. سلام بر تو ای مولود شعبان. سلام بر تو ای باقیمانده الله، در روی زمین. سلام بر تو ای پیشوای متقیان. سلام بر تو ای دادگستر جهان. سلام بر تو ای راه الله. سلام بر تو ای فرزند رسول الله. سلام بر تو ای مطلوب الله. سلام بر تو ای مقصود انبیاء. سلام بر تو ای مجموعه زیباییها. سلام بر تو ای تکسوار پرچم بهدست. سلام بر تو ای امید به نجات. سلام بر تو ای خونخواه شهید کربلاء. سلام بر تو ای مصلح بزرگ. سلام بر تو ای نعمت در پرده. سلام بر تو ای ستاره درخشان سامرا. سلام بر تو ای جانشین الله در میان مردم. سلام بر تو ای مظهر جمال و جلال الله. سلام بر تو ای دروازه همه معارف الهی. سلام بر تو ای خورشید آسمان هستی. سلام بر تو ای حامل ولایت الهی. سلام بر تو ای نور خاموشناپذیر الله. سلام بر تو ای دیده بیدار الله در میان خلق. سلام بر تو ای واسطه بین آسمان و زمین. سلام بر تو ای برافرازنده پرچم عدل و داد در روی زمین. سلام بر تو ای درهمشکننده کاخ کفر. سلام بر تو ای دیدهبان هستی. سلام بر تو ای فرزند نبوت. سلام بر تو ای کشتی نجات. سلام بر تو ای یاور حقیقت. سلام بر تو ای امید و آینده بشر. سلام بر تو ای طبیب جانها. سلام بر تو ای عنایت و لطف الهی. سلام بر تو ای پنهان از دیدهها و جاگرفته در دلها. سلام بر تو ای چشمه زندگی.
Comparative Education
بازنشر گفت و گوی رومه مهد آزادی با نویسنده طولانیترین متن فارسی بدون نقطه
در هر رشتهای از هنر، کسانی هستند که سعی میکنند کاری بیبدیل انجام دهند که دیگرهنرمندان، شاید از انجام آن ناتوانند. در عرصه نویسندگی و شعر و شاعری نیز داشتهایم هنرمندان و نوابغی که با اصول و فن بیان و بدیع و . شعرهایی را سرودهاند و نوشتههایی را تولید کردهاند که در نوع خود، بیبدیل بوده است. در اینجا، نمونهای از این جنس نویسندگان را که اینبار در نوشتن، خلاقیت و هنر به خرج دادهاند، برایتان معرفی میکنیم. خالق نوشتهای که از آغاز تا پایان آن، کلمهای را نمیبینید که نقطهای داشته باشد؛ چیزی که در ابتداء، ممکن است ساده به نظر برسد.
صاحب این اثر، محمدرضا باقرپور، نویسنده و پژوهشگر آذربایجانی و یک ارسبارانی است؛ سراغ ایشان رفتهایم و مصاحبهای را با وی، ترتیب دادهایم که در ذیل میخوانید:
رومه مهد آزادی: اخیراً در کنار سایر کارهای خوبتان، شاهد خبر کاری جدید از شما در حوزه نویسندگی بودهایم که به نظر میرسد در نوع خود، کمنظیر یا احتمالاً، بینظیر بوده باشد؛ همین نوشته بدون نقطهتان؛ میخواهیم بپرسیم: آیا مشابه این کار، قبلاً شده است؟ یک توضیحی بدهید در این خصوص.
Comparative Education
درباره این سایت